2019-01-02

طوفان نوح در کنار ما - بخش یک فصل سوم




برونفکنی و یا
زندگی خوب با خرج دیگران

چیزی که از ابتدا تا اینجا طرح شده ، با تمام پیچیدگی از ابتدا تا به آخر و جوانب ضمنی اش، اشاره ای است به وابستگی زندگی یکی به خرج دیگری که مفهوم آن باید با این کتاب بدست آید. بهتر بگویم: در یک مفهوم، یعنی برونفکنی. «برونفکندن» یک جریان را نشان می دهد، که به وسیله آن چیزی از داخل به بیرون جابجا می شود. روندی را که معمولا به سازمانها نسبت داده می شود، مانند بنگاههای صنعتی و اقتصادی، که طی آن هزینه های خسارات وارد شده توسط آنها به محیط زیست را متقبل نمی شوند و از انتقال این هزینه ها به افراد ثالث، منتفع می گردند، میتوان همین روند را به واحدهای بزرگ اجتماعی هم تعمیم داد. یعنی ثروتمندان، جوامع صنعتی پیشرفته در این دنیا، اثرات منفی عملکردشان را بر کشورها و مردم فقیر و یا مناطق کمتر پیشرفته منتقل وانباشته می کنند. کشورهای صنعتی دارای رفاه نه تنها این اثرات منفی را سیستماتیک دریافت نمی کنند.بلکه خیلی بیشترروی آنهاحساب باز می کنند و آنها هم خودشان را برای اینها به حساب می آورند. چیزی که تمام استراتژی اقتصادی اجتماعی کشورهای اروپایی و شمال آمریکا و جوامع صنعتی با آن در تماس است - و از ابتدا هم با آن در تماس بوده - بر اصل با فشار بر دیگران پیشرفت کردن. برونفکنی در این معنا یعنی غارت منابع خارجی، انتقال هزینه ها به خارج و تصاحب سود در داخل، حمایت از رشد خود و مانع تراشی ( و حتی جلو گیری) از پیشرفت دیگران.
برونفکنی البته یک استراتژی اجتماعی انتزاعی نیست. به هیچ عنوان اثر یک پردازش بدون منطق و به اصطلاح بدون بازیگر نیست. البته که برونفکنی منطق خودش را دارد، بر اساس سیستم سرمایه داری جهانی عمل می کند. ولی به وسیله بازیگران اجتماعی واقعی حمایت و اجرا می شود. مسئولین آن فقط کنسرنهای بزرگ و دولتمردان نیستند، تنها نخبه های اقتصادی و قدرتمندان سیاسی نیستند. بلکه به وسیله توافق ساکت و مشارکت فعال اکثریت بزرگی از جامعه پشتیبانی و اجرا می شود. توسط «ما» شهروندانی که خودمان را به عنوان دنیای غرب بیان می کنیم. که در جوامع برونفکن و یا در جامعه بزرگ برونفکن شمال جهان زندگی می کنیم. ما در جامعه برون فکن زندگی می کنیم ما با آن[برونفکنی] زندگی می کنیم و خوب هم زندگی می کنیم. ما خوب زندگی می کنیم چون دیگران بدتر زندگی می کنند. ما خوب زندگی می کنیم چون از قِبل دیگران ، از چیزهایی که باید برایش زحمت بکشند و رنج ببرند، کارکنند و تحمل کنند، مسئولیت بپذیرند و سختی بکشند، زندگی میکنیم. این تقسیم کار جهانی است که نویسنده اروگوئه ای "ادوآردو گالیآنو" در حدود نیم قرن پیش نگاهی انتقادی به آن داشته: ما خودمان متخصص برنده شدنیم و دیگران بر روی باخت ثابت شده اند.

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در مسیرهای برونفکنی - با خرج و زحمت دیگران- تثبیت شده و تولید می کندو فقط در این شرایط می تواند امکان ثبات و تولیدش را داشته باشد. این شکل از سازمان اجتماعی، این حالت از رشد اجتماعی به هیچ عنوان چیز نویی نیست. جامعه برونفکن چیزی نیست که به طور دقیق برایش یک زمانبندی بتوان تعیین کرد- مانند چیزیکه اولریش بکس تشخیص داده که «جوامع ریسک کننده» که دارای هسته نوینی هستند، بر مناسبات زندگی مرتبط با رشد تکنولوژی بزرگ صنعتی در مدرنیزاسیون بعد از جنگ پا گرفته اند. جامعه برونفکن اما ظرف دیروز و یا پریروز بوجود نیامده؛ این شکل بروز شده جدیدی از تمدن مدرن نیست. برونفکنی بیشتر از اینکه یک پدیده زمانبندی باشد فرمولی برای یک ساختار تحلیلی است. برونفکنی یک مجموعه از مفاهیم به هم مربوط به عنوان طرح عملی حال است: چنانکه شکل‌بندی اجتماعی سرمایه داری مدرن هم همواره و از ابتدا جامعه برونفکن بوده و هست- اگرچه که خودش هیچگاه به آن اعتراف نکرده باشد. جوامع سرمایه داری جوامع برونفکن هستند، گرچه در شکل تغییریافته تاریخی اش و متناسب با آن تغییر مکانیسمش که دوباره چیدمان جهانی را تغییر میدهد.
این آن تغییریابی مکرر جوامع برونفکن است، تاریخ طولانی اساس و باز تولید سرمایه داری رفاهی غربی ویا شمالی، با توان و خرج جنوبیها،که در یک مفهوم - امروزه درج شده و حال مورد استفاده قرار میگیرد - درحالیکه به آن یک زمانبندی اجباری هم اعطا شده. ساختار اجتماعی و نمونه جریان برونفکنی در ربع قرن گذشته با درونپاشی سوسیالیسم دولتی و گسترش جهانی مدل تولید و مصرف و کار و زندگی سرمایه داری کاملا محدوده جدیدی را بدست آورده است. در واقع از حالا دیگر به لحاظ اجتماعی «بیرونی» وجود ندارد، که به آن برون فکنی بتوان کرد. احتمال اینکه دیگربه سادگی نشود هزینه های زیست محیطی و اجتماعی سرمایه داری صنعتی رفاهی را به هر کجای دیگری، که دور از محل ایجاد و بهره بری از آن باشد، منتقل کند، که[اثرآن] دوباره به سوی خودش باز نگردد، به طور ساختاری افزایش یافته است. و این یک تصور نیست بلکه توجه کردن و تحلیل آن، از یک افزایش عظیم موج برگشت اثرات متقابل، هم اکنون و در آینده نزدیک خبر می دهد.

چیزی که از خیلی قبل مشخص شده بود دوباره اینجا تایید شد، اینکه سرمایه داری بعد از پیروزی در سیستم رقابت جهانی بانگ «پایان تاریخ» سر داد، فرا نرسیده است. پایان «سوسیالیسم عملا موجود» به سادگی منادی یک مرحله جدیدی در تکامل تاریخی سرمایه داری جهانی بود. «یک جهان» اکنون واقعیت می یابد. در شکل بندی رادیکال شده ی برون فکنی واقعیت می یابد و در فرم افزایش مشکلات، که چگونه هزینه های برون فکنده را عملا در بیرون بتوان نگه داشت. حتی وقتی که ما هنوز واقعا نمیخواهیم به آن اعتراف کنیم. سرمایه داری رفاهی در هریک از مرزهایش به طور معمول تقاضای خراج دارد، ولی حالا معلوم می شود که به تدریج این امپراطوری مورد هجوم متقابل قرار می گیرد، که نتایج برون فکنی متقابلا به خانه باز می گردد. آلمان یک رویارویی غیر قابل پیش بینی با واقعیت جهانی سازی دارد،- آنچنان که ولفگانگ شویبله ( وزیر دارایی آلمان) عقیده دارد و در ارتباط با موج آوارگان و پناهجویان در نوامبر 2015 ابراز داشت- وبیشتر آلمانیها امیدوارند که این رویارویی از هر جهت تشدید نگردد. و وزیر اقتصاد هم جزو آنانیست که بهرحال هنوز بر آن است که فقط منافع جهانی سازی را برای اقتصاد و جامعه آلمان بدست آورد و مضرات آنرا از آنان دور نگه دارد. البته دقیقا این تصور موید مغالطه و سفسطه است، یک فکر کلاسیک - و بی تردید غم انگیز- واهی و پوچ.

در انتها بدون توضیح اضافی قابل تشخیص است که اکثریت وسیعی از جامعه در جوامع برونفکن ترس از زیان دارند. به همین جهت آنان خواهان آنند که اوضاع به همین شکل تا کنونی باقی بماند، و دیگران هم در همان جایی که هستند بمانند. به همین دلیل است که آگاهی از پیش شرط امتیازات عظیم اجتماعی که داریم، و از دست دادنشان تهدیدمان می کند، زیر فرش رانده می شود و یا اینکه از دم در خانه بیرون افکنده می شود و به حلقه دانشمندان و متخصصین سپرده می شود تا شاید آنجا بدون اینکه نتایج اجتماعی اش هویدا شود، رفع و رجوع شود. به همین خاطر به رویای اینکه گویا در جریان رشد اقتصادی همه جهان به یک درجه ارتقا یابند، و در این روال فقیرها و فقیر ترینها در این دنیا وضعیت‌شان بهتر شود، بدون اینکه امتیازات جوامع مرفه در این میان به طور جدی دست بخورد و یا اینکه زیر سئوال برود، امید بسته می شود. و یا توهم یک سرمایه داری سبز، که در آن وابستگی رشد به مقدار مصرف منابع را، بتوان از هم جدا کرد به طریقی که شرایط زندگی جمعی با یک گسترش مدرن با محدودیت موجودی منابع کره زمین همخوان باشد.

چقدر این چشم انداز آینده می‌خواهد وسوسه انگیز باشد: خیلی محتمل تر است که کاملا طور دیگری پیش بیاید و بسیاری از مردم در مراکز رفاهی سرمایه داری هم اینرا احساس می کنند. خیلی ها میدانند، که سرمایه داری جهانی در طول زمان و به طور کلی باعث رشد و رفاه همه نخواهد شد، بلکه بیشتر یک بازی بردو باخت است که در آن برد یکی برابر با باخت دیگری است. - و خودش را به شکل عجیبی همیشه همانگونه نزد این و یا آن، برنده و یا حتی طرف بازنده باز می یابد. بهر شکل این بیداری کم کم برای بسیاری ایجاد می شود وهم اکنون در مناطق فقیر دنیا و یا در لحظات آرام بعد از اخبار روزانه تلویزیون، در گشت و گذاراست، اینکه این زندگی خوب با خرج دیگران به این صورت برای همیشه نمی تواند ادامه یابد. با ثروت افسانه ای برای تعداد کمی و زندگی بخور و نمیر برای بسیاری، با یک مصرف بی بند و بار در یک بخش از دنیا و آثار منهدم کننده و نتایج مرگ آورآن در سایر نقاط، با تماشای هر روزه نمایش بی خیالی و مسامحه طبقات بالایی و نگرانی برای بقای زندگی در پائین ترین طبقات در سلسله مراتب هرم اجتماعی دنیا.

این پروسه بیداری مقدمتاً هنوز در نیمه خودآگاه جریان دارد، ولی -بر اساس حدس و گمان- این کتاب می خواهد بیشتر به بیان نتایج و دلنگرانی های حاصل از آن بپردازد و نتایج حاصله در جوامع برونفکن را ارائه دهد. برای اینکه از بعضی برداشتهای نادرست جلو گیری شود، لازم است گفته شود که در این کتاب ادعای »«تحلیل کامل» از روابط جهانی نشده . با نتایج حاصل از برونفکنی نمی توان و نباید همه چیز توضیح داده شود. ولی بخوبی به وسیله آن یک بعد مرکزی جهت درک تاریخی و ضد ارزشی نمونه نابرابری جوامع جهان بدست می‌آید . و همچنین درابتدا تاکید می شود، که صحبت از جوامع برونفکن بعدها، و اینبار به این عنوان برچسب نخورد که شرایط صحنه پردازی برای پروسه قضاوت گناهکارانه و مقصرانه تاریخ طولانی روشنفکران دانشگاهی اروپا محور را فراهم آورده است: اینجا بازهم تجدد اروپایی از قدرت عملش استفاده نکرد - نه با تحلیلهای اجتماعی نه با مسئولیت اخلاقی و نه با تبلیغات سیاسی. کاملا برعکس: بررسی واقعیت اجتماعی جوامع برونفکن فقط تحقق بخش آنچیزی است که از دهه ها قبل، اگر نگوییم صده‌ها قبل، در کشورهای جنوبی گفته شده و تفکر گردیده، کشف و فاش شده. مساله سازی شده و به رسوایی کشیده شده. این جنبشهای مخالف، متنوع و چند صدایی، چند ملیتی و فرا ملیتی و علمی همچنین سیاسی تا کنون نتوانسته، و یا در عرض جعرافیایی ما نتوانسته، تاثیر گسترده ای بر اذهان بگذارد. اگر این کتاب سهمی را در تغییر آن به عهده بگیرد، به هدفش رسیده است.

مَدِ آب همه قایقها را بالا می برد، این گفته رئیس جمهور محبوب آمریکا جان اف کندی در 1960 ، شعار پیشرفت و سرود آرام بخش برای جوامع سرمایه داری رفاه که عامه پسند شده بود ، امروزه دیگرغیر قابل باور شده است. سرمایه داری رفاه نه تنها نتوانسته نابرابری را درون جوامع تخفیف دهد بلکه آنرا شدید ترهم ساخته‌ است. با نگاه به جوامع دنیا، تمام کره زمین را در قرن بیستم آب فرا گرفته است سیل گاهی اینجا و گاهی آنجا. این سیلآبها بعداز ما نمی آیند: این طوفان نوح اینجاست دقیقا کنار ما است. هر کس می خواهد می تواند قبل از هر چیزآنرا در ماریانا و در «ریو دوسه» ببیند. یا اینجا بخواند.
پایان بخش یک

فصل بعدی فصل قبلی

تمام حقوق مطلب فوق محفوظ و در اختیار سایت manotoma.de می باشد. برای انتشار این مطلب فقط مجازید از کد زیر برای انتقال مستقیم آن استفاده کنید.
برای دریافت کد و انتقال آن به وب سایت خود، بر روی embed کلید کنید.