طوفان نوح در کنار ما - بخش سه فصل چهارم
کثیف ها، تمیز اطلاق می شوند
تناقض محیط زیست جهانی
دینامیسم «تبادل اکولوژیکی نابرابر »(uneven ecological exchange) بین جوامع ثروتمند و فقیرتوسط دو جامعه شناس آمریکایی "آندریو یورگنسو" Andrew Jorgensonو "یامس رایس" James Rice، به طور دقیق مطالعه شده است. نقطه شروع تحقیق تجربی، نهایتا تجلی رابطه متضاد بین پدیده ی ، مصرف منابع، و تخریب محیط زیست بود ، که در ابعاد جهانی در شکل مکانی و زمانی واجتماعی از هم جدا می افتاد: یعنی در حالی که کشورهای توسعه یافته شمال دنیا، به طور معمول یک رد پای بزرگی را در محیط زیست به نمایش می گذارند، یعنی به خاطر مصرفشان نیاز بالایی به فضاهای بیولوژیکی دارند - مانند مزارع و چراگاه، مناطق جنگلی و محلهای نگهداری ماهی - ولی در محدوده مرزهایشان به طور تعجب آوری، آسیب زیست محیطی آنها نسبتاً پائین است. در کشورهای «رشد نیافته» در جنوب دنیا دقیقاً این نقش بر عکس است: اکثراً به طور واضحی یک مصرف پائین و نتیجتا هم یک نیاز کمتر به فضاهای بیولوژیکی دارند ولی قاعدتاً آنجاها آسیب های شدید به محیط طبیعی شان وارد می شود.
چیزی که در نگاه اول به صورت معما ظاهر می شود، با نگاه نزدیک تراین معما کاملاً حل می شود - که قبل از همه فقط از نگاه شمالیهای دنیا خشنود کننده است. به ساده ترین شکل با این اصطلاح توسط یورگنسون و رایس توضیح داده شد «پارادوکس رد پای اکولوژیک آسیبهای زیست محیطی » رابطه متضاد بین ردپای اکولوژیکی[1] و تخریب محیط زیست (ecolgical footprint / environmental degradation paradox) پس، جوامع ثروتمند صنعتی در موقعیتی هستند که[بتوانند] پیش نیازها و نتایج مصرف بیش ازحد خودشان را به طور سیستماتیک به مناطق دیگر دنیا، یعنی جوامع فقیرترو کشورهای صادر کننده مواد خام، انتقال دهند. به این صورت آنها به طور مستمر و استوار، تراز اجتماعی و زیست محیطی خودشان را می پالایند - و مشاغل کثیف را به دیگران وا می گذارند. تا جایی که منافع اقتصادی طبیعتا از آن بیرون کشیده شود.
یورگنسون و رایس صریحاً صحبت از یک دینامیسم بین المللی برونفکنی مرتبط با محیط زیست می کنند (environmental externalization)، که ریشه در رشد تاریخی ساختارهای اقتصادی و مبادله ای جهانی دارند. بنابراین جریانهای تبادل اقتصادی دنیا، همیشه جریان انتقال و جابجایی، صادرات و واردات آسیبهای محیطی هستند. در واقع پُر درآمدترین کشورهای دنیا، بزرگترین رد پای محیط زیستی را به جای می گذارند: از سالهای 1960 طبق محاسبات به طور ثابت این برای آنها بالای 5 «هکتار زمین جهانی»(globalen Hektar) gha به ازای هر فرد می باشد - و این خیلی زیاد است یعنی تا سه برابر ظرفیت زیستی کنونی زمین است. ظرفیت زیستی زمین در پنج قرن اخیر از سه gha[هکتارجهانی] به 1،7 gha برای هر فرد کاهش یافته است. در حالی که رد پای کشورهای فقیردر این مدت عملاً تغییری نکرده و همچنان به میزان یک هکتار ( gha)برای هر فرد می باشد، در کشورهایی که اصطلاحاً کشورهای با درآمد متوسط جهان نامیده می شوند - مانند کشورهای برزیل، آفریقای جنوبی، مکزیک و مالزی - تازه از آغاز هزاره سوم رد پای بیولوژیکی شان مدام رشد یافته و اکنون کمی بالای ظرفیت زیستی قرار دارد. در یک نگاه کلی می توان گفت که، ملتهای صنعتی ثروتمند از نسلها قبل با ولخرجی از جیب تمام زمین زندگی کرده اند - و بیشتر از همه از جیب میلیاردها انسان در جنوب، که درشرایط زندگی فقیرانه، ظرفیت زیستی زمین را فراهم نگه میدارند. در سال 2010 با فاصله زیادی، بیشترین مصرف منابع در کشورهای عرب تولید کننده نفت بوده و بدنبال آن کشورهای عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی "OECD" به همراه آلمان در جایگاه 25 جدول (یعنی 4،5 gha به ازای هر فرد). در حدود 70 کشور آخر لیست یعنی از جایگاه 85 به بعد مصرف موادطبیعی سرانه شان زیر مقداری است که به مرز آسیب محیطی برسد. به عنوان مثال کشور بزرگی مثل هند که در جایگاه 135 قرار دارد سرانه زمین لازم حدود یک هکتارgha است.
و در عین حال ولی شهروندان جوامع مصرف گرا که در بالای منحنی نیازمندی به منابع قرار دارند، میتوانند خوشحال باشند که نسبت به فقیترین کشورهای جهان که در مصرف - اجباراً - به طورنابرابر قانع هستند، به طور واضحی از خسارات زیست محیطی کمتری برخوردارند. رودهای تمیز نزد آنهایی که با پاهای [رد پای اکولوژیکی] بزرگ زندگی می کنند – فاضلابهای بوگندی در آنجا که هیچ چیزی ندارند: این امررا تبادل اکولوژیکی نابرابر در ابعاد جهانی ممکن می سازد. قطع آسیبهای محیط زیستی محلی در جوامع پیشرفته صنعتی گرچه نسبتاً خوب است ولی به تنهایی ( چیزی را که برای خودشان سعی به تبلیغ آن دارند) به هیچ عنوان برای نتیجه بخش بودن یک سیاست محیط زیستی به منظور رفع مشکلات حاصل از آن، کافی نیست. ومشکلات حاصل ازنتایج خسارات بزرگ محیط زیستی، قطعاً برای ما هم باقی می ماند، مثل بالا رفتن میزان مرگ و میر کودکان و یا فشار سنگین بر زیرساختهای عمومی، و این چیزی نیست که نیاز به سوگند زیاد داشته باشد که تقصیراز تکروی ما در حفاظت از محیط زیست است. نه: آسمان آبی بالای سر مراکز مصرف این دنیا، باید مدیون برونفکنی بخش اصلی هزینه های زیست محیطی اش به جهان پیرامون باشد. کشورهای ثروتمند منابع فقرا را می دوشند - آنها[تنها] مواد خام موردتقاضا وایجاد شده در آنجا را وارد میکنند، ولی نه آسیبهای زیست محیطی را که برای تولید آن، به طبیعت و موجودات زنده وارد شده است. آنها سر کشورهای فقیر کلاه می گذارند، به این صورت که به طور سیستماتیک نه تنها به صورت اقتصادی بلکه همچنین اکولوژیکی و اجتماعی هم از ساختارهای نابرابر مبادله، که به سیستم تولید و مبادله بین المللی وابسته است، بهره میکشند.
باز هم بیشتر : در حالی که جوامع فقیر با خسارات زیست محیطی و اختلالات اجتماعی غیر قابل بازگشتی ، که بسته به موقعیت هر یک، مدیون تولید سویا، روغن پالم، ماسه و میگو و یا کشت توتون و پنبه هستند، باید زنگی کنند، همزمان ازایجاد فرصت مصرف برای آنان به طور سیستماتیک جلوگیری می شود. نهایتاً کشورهای ثروتمند از کمتربودن ردپای اکولوژیکی بهره مند میشوند ،چیزی که ازجانب سیستم غالب تبادل نابرابرآنها به ملل فقیر اهدا می شود. موسسات تولیدی در این سیستم معمولاًمتعلق به جوامع ثروتمند شمال دنیا می باشند- اما آنها زیانبارترین بخش تولیداتشان را در شکل خالص سازی مواد اولیه در فقیر ترین کشورهای وابسته به صادرات این مواد، انتقال می دهند. مواد تولیدشده در آنجا، به کشورهای پیشرفته با انباشت سرمایه بالا انتقال و مصرف می شود. همچنین چگونگی اینکه سود به جایی منتقل می شود که کنسرنهای بین المللی استخراج معدن و تولیدات کشاورزی اکثراً آنجا ساکن هستند، چیزی که ساختار نامتقارن در تقابل با جوامع غیر پیشرفته بیشتر عمق و افزایش می یابد. چیزی که بعد از طریق خودش واردات زباله های مرکز پیشرفته رفاهمند را بهمراه دارد تا دوباره برایشان مشکلات زیست محیطی، سلامتی و اجتماعی نویی را به ارمغان بیاورد. این یک دایره شیطانی واقعی است.
ببه عنوان شهروند بخش «خوشبخت تر» این رابطه مبادلاتیِ نا برابر، قطعاً می باید گفت: سیستم فوقالعاده عالی است، اگر از قبل وجود نمی داشت، سریعا باید کشف می شد. آنجا بالای یک ملیون نفر درکارخانه های شرق و جنوب شرقی آسیا مانند کارخانه غول پیکر فاکس کان [2] که برای شبکه دیجیتال زندگی ما کار می کنند. تحت شرایطی که نوشته های کلاسیک کارل پولانیس ازاین شرایط تولیدی که در سرمایه داری صنعتی قدیم بود، به عنوان «کارخانه شیطان» نام می برد، در اینجا این گفته به هیچ وجه نوشته ای که به گذشته ها مربوط است، نیست. این عنوان تا آنجاها در سرزمینها و کلان شهرهای غرب آفریقا، جایی که استخراج نفت آنرا به بیابان تبدیل کرده و تا توده های عظیم زباله گسترش می یابد، جایی که بسیاری لوازم ایجاد رفاه ما از آنجا نشات می گیرد و بدانجا پایان می یابد- از «طلای سیاه» که سود آن با مرگ و تخریب همراه است، تا قراضه های کامپیوتری که برای بدست آوردن عناصر ارزشمندش بچه ها سلامتشان را به آزمایش می گذارند. و آنجا ملل ثروتمند سراسر جهان در ابعاد وسیعی دزدی زمین را به کار می گیرند، تا موجودیت کشاورزی آنها ویران و تقاضای بی شرمانه برای آخرین منابع معدنی ممکن گردد، در حالی که طبقات بی زمین و نادار به شهرهای جنوب هجوم می آورند تا حداقل نیازشان را برای زنده ماندن تامین کنند.
اینگونه دیده می شود: که سیستم جهانی اقتصادی که از طریق این روابط قدرت سیاسی و اقتصادی حمایت می شود، تنظیم و سرپا نگه داشتن شیوه غارت ساختاری خود را بر دوش جنوب دنیا ممکن می سازد، چیزیکه از طرف اهالی شمال درخواست نشده ولی به خوبی قبول می شود و روی اثرات جانبی خوش آیند آن، در زندگی روزمره شان، از مدتها قبل حساب باز کرده اند. وفقط بعد از آن تمام این بازی برای ما به مشکل تبدیل می شود که، با نگاه به اِعمال غصب زمین و تامین مواد خام در قاره آفریقا که در ابعاد بزرگی انجام می شد، دیگر نه تنها توسط متهمان همیشگی در غرب، یعنی توسط ما خودمان، بلکه ناگهان توسط دیگران هم، تازه آمدهی مشهور،«توسط چینی ها» هم انجام می شود. اینجاست که همه لذتهای ما متوقف می شود.
---------------------------------------------------- پاورق از مترجم
1- منظورازرد پای اکولوژیک مقدار زمین لازم برای تامین منابع مورد نیاز برای تمام مصرف یک فرد در یک جامعه مفروض می باشد مثلا آلمان رد پای 5 هکتار برای هر فرد را داراست درحالی که کشورهای رشد نیافته رد پای یک هکتار به ازای هر فرد را دارا هستند. سرانه رد پای جهانی بر اساس محاسبات سال 2014 برابر 1،7 هکتارgha است. معمولا هر دوسال یک بار این محاسبات توسط صندوق جهانی طبیعت معروف به "WWF" به روزرسانی می شود
2- به گفته مجله اشپیگل و بسیاری منابع دیگر، کارمندان و کارگران شرکت فاکسکان در خاک چین و تایوان از پایینترین استانداردهای رفاهی دنیای کار امروزی هم برخوردار نیستند و اکثر کارگران تا اواسط سال ۲۰۱۰ با ۱۶ ساعت کار در روز (تقریباً ۴۰۰ ساعت در ماه) اجرتی برابر ۴۰ یورو ماهانه دریافت میکردند. به گفته وال استریت ژورنال، به علت پاسخگویی به اعتراضات، در نیمه دوم سال ۲۰۱۰ حقوق بسیاری از کارگران ماهر تا مرز ۱۴۳ دلار، در این شرکت اضافه شدهاست.
در پنج ماه اول سال ۲۰۱۰، سیزده کارگر با بیرون پریدن از پنجره محل کار دست به خودکشی زدهاند. برای جلوگیری از این خودکشیها و حفظ آبرو، کارفرما در دورتادور برخی اماکن تولیدی حفاظ و جان پناه توری نصب کردهاست. صحبت بین کارگران و رفتن به توالت خارج از وقتهای مجاز اکیداً ممنوع است و کارگران در صورت عدم رعایت، با جرائم سنگین از جمله اخراج فوری روبرو میشوند. مدتیست کارگران میبایست در قرارداد کاری تعهد کنند که در ساعات خدمت دست به خودکشی نخواهند زد. در صورت عدم رعایت، برای بازماندگان کارگر مقتول ضررهای مالی پیش بینی شده است
درماه ژانویه ۲۰۱۲ سیصد کارگر برای اعتراض به بد قولی کارفرما در رابطه با اضافه کردن دستمزدها بصورت دسته جمعی بروی پشت بام یکی از کارگاهها رفته و تهدید به خودکشی دسته جمعی کردند. اعتراض کار گران بینتیجه ماند زیرا انبوه داوطلبان کار بخاطر فقر شدید در جامعه کارگری چین پشت دروازههای فاکس کان به صف ایستادهاند. نقل از ویکیپدیا
فصل قبلی
فصل بعدی
برای دریافت کد و انتقال آن به وب سایت خود، بر روی کلید کنید.