2019-03-05

طوفان نوح در کنار ما - بخش سه فصل هشتم




«طرح یا فاجعه»- یا که دموکراتیک؟

قبول، این کمی خشن فورمول بندی شده و شاید هم نا حق. ولی برمی‌گردد به اصل - یا دقیق بگوییم به دو اصل: عمل مصرف یا تغییر ساختار. آنچنانکه کارگردان و نویسنده تاتر سوئیسی "میلو راو Milo Rau" در یک مقاله قابل تامل در مورد «فاجعه فراریان»، که در بخشهای بعدی به آن بیشتر می پردازیم، آورده است، «همدردی کافی نیست». نوشته او همچنین برای رابطه مبحث جالب اینجا، یعنی مبادله نابرابر اکولوژیک، معتبر است. همدردی، پرداخت اضافه بها جهت غرامت ومصرف اخلاق‌گرایانه، برای برطرف کردن عامل اصلی مشکل ساختاری روابط نامتقارن قدرت، کافی نیست. به همین اندازه هم این مشکل، توسط تکنولوژی«هوشمند»، مادامی که اتحاد دردآور میانِ، اجبار به رشد متقارن، و ساختارهای نامتقارنِ قدرت ، حل نشده است، کمترقابل حل است.

زیرا رشد، بدون رشدِ مصرف مواد خام و انرژی- و همراه آن همچنین رشد بدون تخریب طبیعت و محیط زندگی، ممکن نیست. قبل از هر چیزدر جوامع زود صنعتی شده،حد اقل درشکوفایی اقتصادی دهه های بعد از جنگ به سوی اقتصادی با توان بالا و مصرف شدید پمپ شده به کشورهای شمالی ، بدون هزینه ساختارو هر درصدی از رشد تولید ناخالص که با کاربرد همیشگی و مداوم بهره کشی از منابع طبیعی وزندگی اجتماعی در کشورهای جنوبی همراه بود، رشدی وجود نمی داشت. در مباحث مربوط به آینده رشد سرمایه داری، اغلب صحبت از اقتصاد سبز می شود، که در آن قدرت مصرف گرایانِ منورفکر همراه با انرژی کار آمد وابداعات تکنولوژی اقتصاد دَوَرانی به طریقه ای با هم ترکیب یابند که بازهم «رشد سبز» ممکن باشد. البته این علائم امیدبخشِ قابلِ درک ، مبنی برتصور جداکردن ارتباط بین رشد و مصرف منابع، چیزی که تحت شرایط زندگی و عملکرد جوامع برونفکن می تواند باشد- این بایدهم که یک توهم بماند. مجبور نیستیم پوچ‌ترین گل‌هایی را به سیخ بکشیم، که سبک زندگی اقتصادی از بند رها شده، محرک آنست- مانند پوشش صندلی خوراکی نصب شده در صندلی های درجه یک هواپیمای دور پرواز ایرباس 380 آ - تا ایده یک «سرمایه داری سبز»، آنرا قابل شناخت بکند، این چیست: قلاب نجات مفروض برای اقتصاد پیشرفته که تشنه دور جدیدی از انباشت سرمایه است؛ و بی شک ماده آرام بخش برای یک جامعه برونفکن، که با تمام نشانه های خستگی از آن ، بازهم بتواند بهر شکل آرزوی نجات سبک زندگی انحصاری اش را بکند.

کاملاً شبیه این سیگنال ها ابراز می شود، وقتی که نه تنها لابی های اقتصاد و تحلیلگران مالی، بلکه همچنین مردم کاملاعادی در بحث «پیک نفت» یا «پیک آب» و یا «پیک هر چیز دیگری» به هیجان می آیند و علاقه نشان می دهند، چیزیکه از زمان گزارش کلوب رم برای «حدمرز رشد»از سال 1972 در محافل محیط زیستی ومنتقدین سرمایه داری همواره به کار برده می شده است: پس راجع به این موارد در این دایره ها این نگرانی گسترش یافته، که حد بالای مخاذن نفتی دنیا، نقطه اوج ظرفیت آب شیرین قابل دسترس در جهان، یا اصلاً بالا ترین میزان تقریباً همه مواد تجدید ناپذیر، به حد نهایی رسیده است و یا اینکه عبور از این حد بلافاصله در پیش است. سپس در جهت مخالف به طور منظم استناد می شود به کاهش قیمت نفت، به یک روش نو و غیر معمول روش تامین آنها یا همچنین به تامین و توسعه پیشرفته انرژی های تجدید پذیر، تا اعلان رفع خطر داده شود تا عموم مردم - و بدون شک خودشان - را آرام کنند. ولی آرامشی، که فقط برای یک تاثیر اجتماعی باشد، کاملایک فریب است. بنابراین زمان بحث و گفتگو در باره اینکه «مرزهای سیاره» بیان هیستری شخصی و یا هیستری جمعی نیست مدتی است گذشته است: با توجه به تنوع زیستی و چرخه گوگرد امروزه از این مرز به طور قابل اثباتی عبور کرده ایم. و کسی که نه تنها جهت ورودی منابع قابل استفاده را در نظر بگیرد، بلکه جهت خروجی آنرا در کاستی های موجود ، یعنی در انباشت زباله و پیوند گازکربنیک با سطح زمین‌های جنگلی موجود و ظرفیت هوا ببیند، باید صحبت از «پیک خاک» ، «پیک هوا» یا «پیک توده زیستی» را اجباراً جدی بگیرد.

دیگر بازیگران مبحث آینده در این موردهنوز هم هستند. "برند زومر" و "هارالد ولتسِر"، دانشمندان علوم اجتماعی در "مرکز نوربرت الیاس برای طرح دگرگونی" اروپا در دانشگاه فلنسبورگ، برداشتی از تشخیص رایج در مبحث رشد بحرانی دارند، مبنی بر اینکه چگونه شیوه زیست محیطی و اجتماعی استثمارگرایانه رشد سرمایه داری به این شکل و یا آن شکل پایان خواهد یافت - یا به صورت «طراحی شده» وگرنه«توسط فاجعه»، یعنی با سازماندهی کاملاً عامدانه؛ وگرنه سبک و روش فاجعه بار تحمیل می شود. آنها با دلایل خوبی راه سازنده را به طور استراتژیک انتخاب کردند و به جمع آوری ایده ها و داده ها برای از سرگیری اجتماعی در مسیر یک «تجدد انقباض یافته» پرداختند- مانند "بنیاد توانمندی آینده-آینده دوم" که توسط ولتسر اداره می شود.به هر اندازه زیاد این به مفهوم انقطاء تجدد بسط یافته به واسطه برونفکنی باشد و به هر اندازه کم مولفین آن در مورد چکونگی هدایت تکنوکراتی آن کم صحبت کرده باشند، بدیل های طراحی شده و یا فاجعه وار هنوز هم نهایتا ، اگراز منظر جهانی به آن نگاه شود، مشخص کننده یک نگاه همه جانبه به خود بر پایان - و یا امکان پایان- جامعه برونفکن می باشد. آنها به این تصور نزدیک می شوند، که تحولات اجتماعی که از بیرون برای ما ضرورت یافته یک شر همراه می آورد- همچنین یک خروج فاجعه بار از تاریخ. و حداقل نشان می دهند، که ما برای این‌چنین شری یک استراتژی چرخش درونی در مقابل آن می‌توانستیم بکار ببریم. که بهر جهت ما خودمان موضوع را تحت کنترل نگه داریم، یعنی همچنین آقای این جریان می توانستیم بمانیم.

در حال حاضر هردو خیلی غیر واقعی می نمایند . برای پایان سیستم جهانی سرمایه داریِ تبادلات نابرابر اکولوژیکی، که جامعه برونفکن بر آن بنیاد شده، باید ما به احتمال زیاد بهر جهت تصور با نقشه و یا فاجعه بار را داشته باشیم. زیرا بدیل تحولات اجتماعی به وسیله نقشه و یا با فاجعه هزینه ای را به بار می آورد اساساً دوباره بدون خدمتکار: بدون کسی که، برای سرمایه داری رفاه شمال دنیا همیشه تامین کننده یک منبعی باشد، چیزیکه لازمه تولید و باز تولید ثروت آن است - با نیروی کار ارزان و سرزمین سود آور، با مواد خام پر ارزش و مکان‌های وسیع دفع زباله، با توده های زیستی ودریافت کننده گازکربنیک.

تصور ما از تحول این است که قبل از هر چیز از جنوب دنیا آغاز می شود: توسط انسان‌هایی که، ما از کار و زمین، آب و هوا،معادن و ذخایرمواد آنها زندگی می کنیم. با هزینه آنها ما اقتصادمان را می سازیم - و آنها برای آن نهایتاً قیمت‌اش را مطالبه می کنند. حرکت‌های اجتماعی که آنها دقیقاً انجام می دهند، ازخیلی قبل وجود دارد، این حرکت‌ها بسیار است و همواره بیشتر می شود: از حرکت بی زمین‌ها در برزیل به نام "ام اس تی MST"، تا سازمان بین المللی دهقانان کوچک به نام "فیا کامپزینا Via Campesinan"، از زاپاتیست ها Zapatisten در مکزیک تا اتحاد ملی مردم "مووِمِنتس Alliance of People's Movements" در هند. آنها و بسیاری دیگر، خیل هزاران فعال جنبش، در به اصطلاح «خارج» هستند که هر تغییری از آنها نشات می‌گیرد، که امروز ودر آینده جامعه برونفکن را «تهدید» می کند - آنهم نه به شکل فاجعه بار بلکه در شکل مطالبه دموکراسی جهانی. یک مطالبه، که خودش بر آن است که بر توانمندی خود در محرومیت از قدرت تکیه کند، همزمان از هدف طرح جهان شمالی خارج گردد. یک مطالبه برای یک دمکراسی جهانی، که در عین حال جهانی شدگی دموکراسی رشد، در معنی مدل پیشرفته غربی، نخواهد بود.

دموکراسی در ابعاد جهانی نه طرح است و نه فاجعه. برای بهره بران از جامعه برونفکن کمتر به مفهوم فاجعه است و خیلی بیشتر به مفهوم از دست دادن کنترل- چیزی که برای کسانی که از صدها سال قبل اهرم بلندی در دست داشتند تحمل آن به اندازه کافی سخت است. برای همه آن دیگران اما این یک فرصت است که برای سیستم تبادل نابرابر بالاخره یک آخری فراهم گردد. تحول به وسیله دموکراسی: در «داخل» جامعه برونفکن این به این معناست، آنچنان که نویسنده و روزنامه نگار "کاترین هارتمن" می گوید، نه که بر قدرت مصرف وپیشرفت تکنولوژی تکیه کنیم، بلکه بر« جرات،همبستگی، اراده، یک فکر آزاد و اعتقاد راسخ به اینکه، ما همان هستیم که بتوانیم تغییرات را آن‌طور تحت تاثیر قرار دهیم که خواسته ما است». در یک کلمه: یعنی برسیاست دموکراتیک. وحال به بیرون برگردیم، در چشم انداز جامعه جهانی، منظور از دموکراتیزه کردن قبل از هر چیز این است، آنچنانکه با بیان "میلو راو" به عنوان «رآلیسم گلوبال» نشان داده شد: دیدن این واقعیت، که برونفکنی ابدی در حال حاضر به آنچنان حدی رسیده، که فقط با خشونت آشکاراست که امکان می یابد باز هم از آن فراتر رفت- و فقط با کمک راه حل ایدِئولوژیکی یک« انساندوستی آزمند» قابل چشم پوشی است. «بس کنیم از اینکه»، به بیان" راو"، «افسانه سرمایه داری که همیشه می توان همینطور پیش رفت را باور کنیم، - فقط به شکلی که برای بازندگان سیستم کمتر مرگ آور ، به شکلی که برای برندگان سیستم کمترشرم آور و به شکلی که برای کره زمین تمیز تر باشد.» در عمل این حرفها امروز برای همیشه غیر قابل باور شده است.

ضمیمه


گفته هایی که به عنوان نوشته قصار این بخش از "هاینر مولر" آورده شد،همانند نسخه پیش نوشته ای، که شرم آوری مخفی جامعه برونفکن را، به باد داد و بیان کرد. ولی طبیعتاً نه در غالب کلمات نرم و لطیفی که ما دوست داشتیم بشنویم، به طوری که تمامش راهم هضم کنیم وسپس با دفع شرم آور دوباره آنرا رهایش کنیم، بلکه صریح و بی پروا. « هر جایی لاشه ای متلاشی شده تا من بتوانم در کثافتم زندگی کنم»: بله این مبتذل، مشمئز کننده و بی شرمانه است. البته که حداقل ما باید بتوانیم گزارش مصنوعی یک واقعیت را تحمل کنیم. خودمان را به حماقت نزنیم: دقیقاً این همان طور که نمایش نویس "مولر" آنرا بیان کرد، می باشد. این که خیلی تند است، ما خیلی ضعیف هستیم.

فصل قبلی
فصل بعدی

تمام حقوق مطلب فوق محفوظ و در اختیار سایت manotoma.de می باشد. برای انتشار این مطلب فقط مجازید از کد زیر برای انتقال مستقیم آن استفاده کنید.
برای دریافت کد و انتقال آن به وب سایت خود، بر روی embed کلید کنید.