2019-04-13

طوفان نوح در کنار ما - بخش چهار فصل سوم




... و حالا به داخل جامعه برونفکن؟ [1]
قدرت گذرنامه

تنظیم امور مربوط به عبور مرزی مسافران و به طور خاص روابط نابرابرانه و منسجم «سیاست بازی با ویزا» در دموکراسی های ثروتمند به شکل موثری نشان دهنده خندق ترددی است که برای کشورهای جنوبی ایجاد می شود. یک گروه کاری پیرامونِ جامعه شناسِ برلینی "اشتفن ماوو Steffen Mau " این «تفاوتِ ترددِ جهانی» را به طور کامل مورد بررسی قرارداد. تحقیقِ آنها غلبه سیرسقوطی موقعیت بین کشورهایِ ثروتمند و فقیر را واضح ساخت، چیزیکه بوسیله قبولِ آزادی ویزا برای یکی و تحمیلِ وظیفه دریافتِ ویزا برای دیگری مداوم بازتولید می شود. در حالی که شهروندان کشورهایِ ثروتمند میتوانند هر آن تصمیم به مسافرت بگیرند، تا بدون مانع به سفرهای مکاشفه ای و یا سفرهای تجاریِ سود آور بروند، امکان مسافرت مجاز شهروندانِ بسیاری از کشورهای فقیر شدیدا محدود شده است و تحت شروط بی نهایت طولانی و بررسی های هزینه آفرین قرار دارد. جوامع دموکراسی جهان شمالی، برای (ویا برضد) یک اقامت کوتاهِ میهمانانِ احتمالا ناخواسته و یا غیر جذاب، یک دیوار حفاظتی ضخیمِ قانونی دورخودشان کشیده اند - درحالی که برعکس، خودشان در وضعیتی هستند که از حق ارزشمند خودشان برای آزادی سفر بهره می ببرند. مانند بسیاری چیزهای دیگر، قدرت گذرنامه هم در جهان شدیدا نا برابر تقسیم شده است. گذرنامه قرمز شرابی اتحادیه اروپا و آبی تیره آمریکای شمالی، در خودش قدرت گشودنِ درِ توان اقتصادی را منعکس میکند، موقعیت ژئوپولیتیک و قدرت عملکرد یک کشور در جامعه جهانی است که "شهروند آن بودن" بهر جهت شانس است. ویا - در مورد یک زادگاه دیگر- بدشانسی.

نامتقارن بودن آزادی تردد و سفر درابعاد جهانی قابل توجه است - کسی که امروز بتواند تصمیم بگیرد، فردا به فرودگاه برود و به وسیله بلیط‌های فوری اصطلاحا «به هرکجایی » که میخواهد پرواز کند، به این تفاوتِ توانمندی که بدان عادت کرده آگاه نیست. شهروندان آمریکای شمالی مجازند بدون ویزا تقریبا به 90 کشوردیگر پرواز کنند، برعکس امریکا این حق را فقط برای شهروندان 36 کشورمی شناسد. لیست جمع آوری شده توسط "ماوو" و همکارانش در مورد آزادی ویزا، نشان می دهد که این نابرابری متقابل در حق تردد و سفر یک پدیده مربوط به آمریکا نیست، بلکه به طور کلی این یک وضعیت نابهنجارمشخص در به رسمیت شناختن آزادی سفر به نفع ملت های غربی می باشد. در سال 2010 به این گونه بود که شهروندان ایرلند آزادی ویزا به 95 کشور جهان، دانمارکی‌ها و سوئدی‌ها به 94 کشور داشتند و برای آلمانی‌ها همچنین به 93 کشورآزادی سفر بدون ویزا وجود داشت. درحالی که شهروندان ایران بدون مشکل فقط به 6 کشور، پاکستان به 4 کشور، عراق و سومالی و افغانستان هر کدام فقط به دوکشور دیگر می توانستند سفر کنند. این نابرابری شدید آزادیِ تردد و سفر در یک رابطه تنگاتنگِ آماری با ثروت ملل قرار دارد. هرچقدر تولید ناخالص و خلق ارزش اقتصادی سرانه در یک کشور بالاتر است، به همان اندازه می توانند سر و تن هایی که از این کشورها منشا می گیرند آزادانه تر در جهان به هرجایی حرکت کنند. ثروت تحرک می آورد - این حکمت زندگی، هم به طور محلی و هم در سراسر جهان اعتبار دارد. واین[اعتبار] نه نهایتا به این خاطر [حکمت عمومی] ، که به خاطر اینکه کشورهای ثروتمند و ثروتمندان کشورهای دیگر را به عنوان تهدید بلاواسطه برای ثروت مان و یا به عنوان خطر برای لذت امن، تلقی نمی کنیم.

قبل از هرچیزولی این موضوع مشخص است، که نابرابری حق تردد در جهان، به خصوص در دوران جهانی سازی به طور واضح شدت یافته است. آنچنان که چشم انداز طولانی مدت تاریخ نشان می دهد، فرصت تردد و سفر، که در سال های بین 1969، که فشار جهانی سازیِ اخیرتازه به وقوع پیوسته بود، و 2010 در ابعاد جهانی به طور واضحی قطب بندی شده است. کشورهای ثروتمند در این سال ها یک شیوه‌ی نامتقارنِ تردد و سفر را کاملا در راستای سلیقه خودشان باعث شده اند: آزادی تردد برای کالاها و اشخاص از جهان شمالی و همزمان ممانعت جابجاشدن برای کالاها و بویژه انسان ها از جهان جنوبی. در اواسط سال های 2000 نیمی از جمعیت دنیا می توانستند بدون ویزا به کمتر از 25 کشور سفر کنند و دو سومِ مردم به کمتر از 35 کشور. در واقع از آزادی سفر در جهان در«دوران جهانی سازی» مفروض، فقط ساکنان کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی OECD ، که در آن امتیازات اقتصادی را بلاواسطه با ترجیح حقوقی و منافع اجتماعی جایگزین می کنند بهره می برند. جوامع مرفه سرمایه داری به این وسیله یک تردد یک جانبه را ممکن ساخته و یک فرصت حداکثری را برای تردد خودشان بدست آورده اند. شهروندان اتحادیه اروپا رسما می توانند به تمام کشورهای دنیا یا بدون ویزا سفر کنند و یا - از آنجا که به خاطرعنوان "شهروند ممتاز" ی که دارند، جزو گناهکاران به حساب نمی آیند - بدون هیچ مشکلی، ویزای توریستی را کسب کنند.

یک چنین امکانِ عملی بودنِ آزادیِ بدون مرز برای تردد کوتاه مدت و در زمان کوتاه به مناطق جهان، برای شهروندانِ مللِ کمتررفاهمند، یک رویا می باشد. و یا برای اکثریت آنها. یک خصوصیت دیگر شیوه تردد دوگانه، ساختار اجتماعی آن است: همچنین در جریان جابجا شدن کنترل شده و گزینش‌شان برای شهروندان کشورهای فقیر، گونه ای ازدرجه یک و درجه دو وجود دارد ( و خیلی چیزهای دیگر). دقیق تر گفته شود، کشورهای ثروتمند به وسیله سیاست ویزای شان یک سیستم گزینشی چند منظوره را برای توزیعِ حقِ ورود و اقامت بنا نهاده اند، تنها بر اساس تعلق ملی متقاضی اورا تحقیر نمی کنند بلکه همچنین با توجه به جایگاه اجتماعی و اقتصادی فرد هم [میزان این تحقیر] متفاوت است. چراکه برای موفقیت ارائه تقاضای ویزا، باید داشتن بسیاری از پیش شرط های متفاوت به اثبات برسند: [ازجمله] قدرت اقتصادی و پوشش بیمه ای، وجود فرد یا سازمانی در کشور میزبان که تضمین کننده و اثباتِ بازگشت به کشور خود باشد. شیوه تردد که به وسیله ویزا حفاظت می شود، خودش را بدین وسیله به عنوان سیستم بسیار پیچیده ای با سرعت های متفاوت و احتمالات سازوکار یافته اثبات می کند. در این سیستم شهروندان دموکراسی های سرمایه داریِ مرکز عملا هروقت که می خواهند به خارج و در جای دیگر به داخل سفر کنند. از پیرامون «دهکده جهانی» مفروض ولی فقط کسانی میتوانند - و آنهم اکثرا فقط برای زمان کوتاهی - به مرکز بروند که بتوانند شرایط سخت و خودخواهانه نگهبان جام مقدس و یا مرزبان را برآورده کنند.

تا اینجا قاعده مرزی جوامع برونفکن مورد خطاب است. با نگاه به سیاست ویزا به عنوان ابزاری برای انحصاری کردن تردد قبل از هر چیز دو«مسئله مرزی» مفهوم پیدا می کند، اول همزمانیِ باز بودن و بسته بودن مرز - و کاربرد مرتبط با آن- : در حالی که ما فرزندان رفاه اجازه داریم به دنیای خارج برویم، دنیای «آن خارج» نباید به سوی ما به داخل بیایند، حداقل در شکل یک انسان که از خون و گوشت ساخته شده. با قرض گرفتن واژه ای از زیست شناسی و فیزیک می توان طرح قواعد تردد از مرکز جامعه جهانی در سرمایه داری گلوبال را به عنوان «غشاء نیمه تراوا» نشان داد - همانند عملکرد دیواره سلول ها - سیاست ویزای حاکم بر عبور و مرور مرزی در یک جهت اجازه عبور می دهد، و در جهت دیگر آن را مسدود میکند. ولی مرزهای جوامع برون فکن به طرف بیرون، و نه به طرف درون، قابل عبور است - به عبارت دیگر آنها چنان طراحی شده اند که هر چیز را که نمی خواهند نزد خود داشته باشند، می تواند به طور موثری از ورود محروم شود. پس سیاست تردد نه فقط باعث آن می شود که هزینه ناشی از آزادی سفرِ خود به جوامع مقصد در اکناف جهان را، به دیگران انتقال داد، بلکه در جهت مقابل توقع این جوامع را برای ورود به دنیای رفاهمند زیبای قدیمی، رد می کند.

دومین مسئله مطرح بر می گردد به اجرای ویزا -و یا به عبارتی طفره رفتن از آن- به مکان رویداد، به شیوه اجرای مکانیِ مدیریت مرزی. و اینجا اخیرا به یک مانیفست بر می خوریم، که ابتدا کاملا سازمانی به نظر می رسد، ولی در عمل کاملا اثر مادیِ برونفکنی دارد. چون با سیاست تقاضای ویزا، و ارائه و یا رد آن، در واقع مرزهای جوامع برونفکن به خودی خود به کشورها و مناطق دور انتقال یافته اند. « هل دادن مرز به بیرون» - مرزها را به بیرون کشیدن، Pushing the border out» آنها را به خارج از محل زندگی هل دادن» - تعبیری است که گروه مولفین "اشتفان ماوو" بر روی این حرکت گذاشته اند: نقطه کنترل ورودی درخارج از محل برقرار شده، از محدوده کشورهای ثروتمند به "نا مکان هایNicht-Orte" اجتماعیِ کنسول گری ها و نمایندگی های سفارت خانه هایشان در مناطق فقیر انتقال یافته. چیزی که ما در سیاست پناهندگی به عنوان « روند کار دابلین» می شناسیم و یا در این اواخر با آن آشنا شده ایم - یعنی بررسی یک تقاضای پناهندگی با توجه به اولین کشور ورودیِ پناهنده پذیر- این در سیاست ویزا همیشه یک عمل رایج بوده: تقاضای سفر در کشور زادگاه، ارائه و آنجا تصمیم گیری شود. یعنی که فردِ خواهان سفر اصلا نباید ابتدا جایی که می خواهد برود، وارد شود. و نزد کسی که حضور او را نمی تواند تصور کند معرفی نگردد. " دابلین" باید ما را در برابر ورود مهاجران ناخواسته محافظت کند و اخراج پناهجویان را بسیار دور از دروازه های خودشان تامین کند (و به این وسیله ما را از عملیات ناملایم اخراج آنها راحت سازد)، به این صورت سیاستِ ویزای به ظاهر پیش پا افتاده به عنوان « دابلین برای همه» و یا «یک دابلین پایدار» ظاهر می گردد: در هر دفتراداری در یک جایی در آن دنیای بیرون درخواست سفر به داخل و یا عبور و یا اقامت ارائه می شود، و از ردِ درخواست، ما چیزی نمی شنویم و صورت درخواست کننده را هم هیچ گاه نمی بینیم- به لطف قدرت سیاسی و اداریِ عقلانیتِ جامعه برونفکن.

ضمنا راجع به قدرت صحبت کردیم: برونفکندنِ مرزها، انتقال دادن آنها به جوامع خارج به معنی هرگونه قدرت برونفکنی است که با مرزکشی، کنترل مرزی، امنیت مرزی و ادعای مرزی همیشه لازم وهمراه است. اعمال قدرتی که در محدوده مرزی خود و دور از آن اجرا می شود تا در داخل «صلح جامعه» را تضمین کند. "ارنست نوی مایرErnst Neumayer " جامعه شناس و اقتصاددان توسعه، از مدرسه اقتصاد لندن، سیاست ویزا و کاربرد محدود و هدفمند آن در برابر شهروندان ملل فقیر را به عنوان بیرونی ترین خط دفاعی (خط اول دفاع) در مقابل ورود ناخواسته به محدوده خودی نشان داد: این پایگاهِ قانونیِ قبل از مرز است برای نجات ارزش های زندگی و سبک زندگی ما درمقابل امکان هجوم مهاجمان. این احتزاز بیان امنیت ملی شده، که امنیت آلمان در هندوکش هم باید مورد دفاع قرار گیرد - از رفاه آلمان ولی نه تنها اینکه به وسیله پلیس و ارتش کشورهای دیگر، در مرزبانی مقدونیه و در بندرپیره [یونان] محافظت می شود، بلکه از آن کاملا هرروزه و با آرامش کامل توسط پست های اداری آلمان در اکناف جهان هم محافظت می شود. اگرعملیات نظامی در بیرونی ترین مرزهای اتحادیه اروپا و کاربرد ویزا توسط سفارت‌های اروپایی در باقی مناطق دنیا را دو روی یک سکه ببینیم - و درواقع همین طور هم باید دیده شود- ، سپس روشن می شود، که سیاست تردد مبنی بر برونفکنی، با این تقسیم کار در اِعمال قدرت تکمیل می شود: در حصار مرزی، سازمان حفاظت اطلاعات جامعه برونفکن چهره خشن خودش را نشان می دهد و در جلو میز اداری به حالت ملایم تر، یعنی به شکل هوشمند، ورود توسط تکنولوژی اطلاعات تنظیم می شود.

البته که هر دو شکل برون سپاریِ محافظت جامعه برونفکن در برابردنیای خارجِ مفروضش، حامل خشونت است. خصوصا که به نظر می آید شکل نظامی، و هم شکل پلیسی و شیوه سازمانی این محافظت را ما فرزندان رفاه و شهروندان برونفکن بویژه خودمان از دید خودمان با موفقیت به بیرون سپرده ایم، و از محیط زندگی خودمان جدا نگه داشته ایم و ازدنیای مفاهیم خودمان خارج ساخته ایم. «هل دادن مرز به بیرون» فقط منظور آن نیست که مرز را به لحاظ مکانی به بیرون برده ایم - به این معنا هم هست که سیستم مرزی جامعه برونفکن را از میدان دیدمان و احساس روزمره مان دور کرده ایم. این چنین به نظر می رسد، که گویا تجربه پایدارمان درعبور فیزیکی خود تایین کرده و بدون مشکل مان از مرزها ، ما را کور کرده است، که امکان همین تجربه را به بسیاری دیگراز انسان ها در این جهان روا داریم. بله آنها - به نام ما و یا اینکه به خاطر رفاه مندی ما - قانونا منع شده اند و بی تردید با خشونت جلوی شان گرفته شده است. تازه با بحران «شینگن»، و طرح امکان محدودیت هایی و بعضا محدودیت هایی واقعی در آزادی حداکثری ترددِ قبل از آن در داخل محدوده اروپا، برای ما آن روی دیگر تردد روشن می شود. وگرنه آن ترددِ آزادِ انحصاریِ لذت بخشِ ممتازِ نامتقارنی که به سادگی عادت مان شده، برای ما به یک عملِ بلامنازعِ مسلمِ روزمره تبدیل شده است.

درجلوی پس زمینه این تصویر، تناسب دارد که دولت ترکیه در اوایل 2016 تعهد این را، که به عنوان خط بیرونی حفاظت در برابر هجومِ پناهندگان از مناطق آسیایی به اروپا عمل کند، به اعطای حق آزادیِ ویزا برای شهروندانِ ترکیه به اروپا موکول کرد. این پیشنهاد سیاسی و همچنین عکس العمل بلاواسطه آن [ازجانب اروپا]، بیانِ فصیح از انشقاق در سیستم تردد جهانی و مشخصه بی تفاوتی ما از طبیعتِ دوگانه شده‌یِ عملکرد برونفکنی است: دولت ترکیه باید 72 ضابطه، نه کمتر را، دارا باشد تا آزادی سفر به اروپا را برای شهروندانش بدست آورد، « پیشرفت ترکیه در راه لیبرالی شدن ویزا» به وسیله کمیسیون اروپا مداوم مورد سنجش قرار می گیرد، به همین منظور باید یک «مکانیسم ایمنی» برقرار شود که به اروپا در مواردی اجازه دهد که ترمز ایمنی را بکشد و مقرارات آزاد شدن [ویزا] را باز پس گیرد.

علیرغم همه این تاکتیک های تاخیرانداز و اقدامات حفاظتی، خروشِ خشم و تنفر در برابر کوشش ترکیه در حال توسعه، ، برای پیوستن به مرکز اروپایی انحصارتردد ، فوق العاده گسترده بود. آن هم به ویژه توسط سیاست مداران "سوسیال مسیحی" آلمان. تا آنجا که آنها برای طرح "آزادی ویزا " برای ترک ها به اروپا «فقط اخطار می دهند» آقای "زی هوفر" ریاست حزب سوسیال مسیحی رسما اعلام کرد، که بسیار این خطر وجود دارد، که «مشکلات بین ترکها» به داخل وارد شود. در منطق مشکل سازی رایج دقیقا به همان شیوه ویرایش مشکلات به سبک جامعه برونفکن ، رئیس جمهور بایرن با آن برخورد و فرموله کرد: مثل همیشه این معتبر است که توازن واردات و صادرات به نفع ما شکل بندی شود. از واردات مشکل جلوگیری و از صادرات مشکل به بیرون حمایت شود - چه کسی‌ است که نخواسته باشد که همچنین دربهترینِ همه دنیا زندگی‌ کند؟

----------------------------------------------------------. پاورقی مترجم:

1- ... و حالا به داخل جامعه برونفکن؟ این عنوان تکمیل کننده عنوان فصل قبلی است. در فصل قبلی به امتیازاتی که جامعه برونفکن برای مسافرت به خارج برای خود ایجاد کرده بود پرداخت تحت عنوان "برو از جامعه برونفکن بیرون"، و در این فصل به مشکلات و موانعی که با تنظیم قواعد ویزا برای ورود شهروندان خارج از این جوامع به داخل جامعه برونفکن ایجاد کرده اند می پردازد.

فصل قبلیفصل بعدی

انتشار مطلب فوق فقط با ذکر نام ماخذ مجاز است.