2022-12-21

سرکوب عدالت، جمهوریت و مردم سالاری با ابربینش ها و ابرسیاست های نظام/این اعتراضاتِ خشونت آمیز، متکی به حمایت سیطره‌طلبان غربی است.




آنچه در زیر می‌خوانید مصاحبه‌ای است که بنده به درخواست مجله فرهنگ امروز انجام داده‌ام. اما فرهنگ امروز به دلیل پافشاری بر حذف حدود یک چهارم از نکات مهم و محوری مصاحبه و مخالفت بنده، از انتشار مصاحبه انصراف جست. به همین سبب، متن مصاحبه درباره وقایع سه ماه گذشته را در کانال تلگرامی و وبسایت شخصی‌ام منتشر می‌کنم.

در این مصاحبه از اخذ و تلقین تدریجی اَبَربینش‌ها و اَبَرسیاست‌هایی نام برده‌ام که بعد از انقلاب منظما و مستمرا عدالت، جمهوریت، و مردم‌سالاری را سرکوب کرده‌اند. بنده مقتعدم که مقامات نظام دانسته یا بعضا نادانسته با اخذ و اتخاذ آن ابربینش‌ها و ابرسیاست‌های ویرانگر، زمینه‌ساز و محرّک این آشوب و آشفتگی چند ماهة مملکت بوده‌اند. بنظر میرسد این اعتراضاتِ خشونت‌آمیزِ خشونت انگیز اخیر، هیچ رهبریِ شناخته‌شدة وطنیِ موجّهی نداشته بمقدار بسیار زیادی متکی یا وابسته به حمایت سیطره‌طلبان آمریکایی‌ـ‌اروپایی و رسانه‌های آنهاست. فعالیت‌های این جریان هیچ نسبت یا شباهتی با مبارزات مدنی و موجّه سیاسی یکصدسالة گذشته که بنده می‌شناسم، ندارد.



در ادامه متن کامل مصاحبه مذکور درج شده است:

-به نظر شما اعتراض در جوامع بشری و بویژه دولت های مدرن چه جایگاهی دارد و چرا افراد اعتراض میکنند؟ و اساسا اعتراض قرار است به چه چیزی منتهی شود؟

به استثنای جوامعی که مردم در آنها ”رمه“ محسوب می‌شوند، اعتراض در تمام جوامعی که مردم در آنها حقوق مصرّح و مدوّنی دارند جایگاه مهم و محترمی دارد. اما چرا افراد یا گروه‌هایی از مردم اعتراض می‌کنند؟ خیلی ساده، برای اینکه یا حقوق قیدشده و مقررشده‌شان توسط کارفرما و یا کارگزاران و مسئولان دولتی یا حکومتی نقض شده و یا درآمد و معیشت گروهی یا قشری از مردم چنان ضعیف شده که امرار معاش‌شان توام با رنج و عسرت شده است. لازمست حالت سوم را همه اضافه کنم: اقشاری از مردم سیاست‌ها ، سازوکارها، و یا ساختارهای حکومتی را ناعادلانه می‌یابند و نسبت به آنها معترض می‌شوند. اما هدف از اعتراض یا لغو و اصلاح آن سیاستها یا ساختارهاست و یا احقاق حقوق تضییع‌شده معترضان.



ــ تاریخ ایران مملو است از جنبش‌های اعتراضی با تنوع در فرم و محتوا‌؛ از جنبش جنگل گرفته تا جنبش تنباکو و نهضت مشروطه و غیره. به نظر شما چه عوامل و زمینه هایی در شکل گیری جنبش های اعتراضی در ایران پیش از انقلاب اسلامی موثر بوده اند؟ و ایا میان این جنبش‌های اعتراضی اولا با تحولات دنیای مدرن و ثانیا فرم و محتوای جنبش های اعتراضی در غرب و شرق می‌توان نسبتی قائل شد؟

این سوال حاوی چند سوال است! گمان ندارم که جنبش‌های اعتراضی در ایران پیش از انقلاب، همگی از یک جنس و سنخ بوده‌اند و عوامل و زمینه‌های واحدی داشته‌اند. جنبش جنگل، اعتراضی برای اصلاح رویه‌ها یا مناسباتی درون‌ـ‌حکومتی نبود. جنبشی بود برای اخراج ارتش متجاوز روس و احراز استقلال و حاکمیت ملّی ایران. این در حالیست که جنبش تنباکو، جنبشی اعتراضی بود به شاه و دربار وقت برای لغو امتیازی که به شرکتی اروپایی داده شده بود. اگر چه این جنبش هم به تعبیری استقلال ایران را هدف گرفته بود اما عرصه هدف گیری‌اش بسیار محدود و موردی بود.

نهضت مشروطه اما بنیانا درصدد تعویض ساختارهای موجود حکومتی و ایجاد نهادهایی چون عدلیه و مجلس قانونگذاری و جراید آزاد بود که پیش از آن در حکومت‌های ایران کمترین سابقه روشنی نداشته‌اند. اگر اصرار داشته باشیم که نهضت مشروطه را جریانی اعتراضی بدانیم در این صورت باید بگوییم نهضتی بود که به کل و جزء ساختار حکومتی معترض بود.

چنانچه بخواهیم جنبش ملی‌سازی نفت در دهه بیست و اوایل دهه سی را مورد توجه قرار دهیم آنگاه باید آن را جنبشی اعتراضی بدانیم که بزرگترین هدف اعلام‌شده‌اش به هدف اصلی جنبش تنباکو شباهت دارد. اگر چه می‌توان تحدید و اصلاح حدود اختیارات شاه و دربارش را هم به اهداف جنبش ملی‌سازی نفت اضافه کرد اما به گمانم این امور را باید از اهداف فرعی آن جنبش بحساب آورد. و یا شاید هم دقیق‌تر باشد این قبیل اصلاحات را باید از تبعات و آثار فرآیند مبارزات برای خلع ید استعمار انگلیس دانست.

سوال دیگر مندرج در این سوال اینست که «آیا می‌توان میان جنبش‌های اعتراضی ایران با تحولات دنیای مدرن نسبتی قائل شد؟» این سوالِ فوق‌العاده پهناوری است که برای پاسخ محقّقانة آن لازمست دست کم میزان تاثیراتی که رهبران این جنبشها از تحولات دنیای غرب پذیرفته‌اند احصاء و تعیین شود. باید صراحتا اذعان کنم که برای بنده نه فقط میزان تاثیرات که حتی نفس خود تاثیرات هم مجهول است. همچنین باید تصریح کنم که به لحاظ پژوهشی اصلاً برایم روشن نیست که چگونه می‌توان ”میزان تاثیرات“ و یا نفس خود ”تاثیرات“ را تعیین کرد. در بهترین حالت می‌توان از حدس و ظنّی تمام‌عیار سخن گفت و لاغیر.

نهایتاً باید تصریح کنم که اهمیت و دلالت این سوال ابداً برایم روشن نیست. خواه نسبتی کم‌ و خواه نسبتی زیاد میان آن جنبشها و ”تحولات دنیای مدرن“ قائل شویم نمی‌فهمم چه تبعات روشی یا معرفتی خواهد داشت و چه درس عبرتی می‌توان از آن نسبت گرفت!



–جنبش‌های اعتراضی ایران پیش از انقلاب چه تاثیری در وقوع انقلاب اسلامی داشته اند و آیا می‌توان میان انقلاب اسلامی و جنبش‌های اعتراضی پیش از انقلاب قائل شد؟

بلاتردید هر یک از جنبشها و حتّی اعتراضات زودگذر سیاسی و نیز اجتماعی‌ـ‌اقتصادی تاثیراتی بر چگونگی وقوع انقلاب اسلامی داشته است. از جنبش دانشجویی که از 16 آذر 1332 وارد مرحله درگیرانه‌تر و مقابله‌ای‌تر شد تا قیام اعتراضی 15 خرداد 1342 تا جنبش مقاومت جبهه ملی ایران بعد از 28 مرداد 1332 تا جبهه ملی دوم تا نهضت آزادی ایران تا جنبش‌های مسلحانه سازمان مجاهدین خلق ایران و چریک‌های فدایی خلق و جنبش‌های ریز و درشت اعتراضی و مبارزاتی دیگر در دوران رژیم سرکوبگر کودتا، همگی به انحاء مختلف بر چگونگی وقوع انقلاب اسلامی تاثیرات گوناگونی داشته‌اند. لیکن تعیین این که هر یک چه تاثیری بر چگونگی وقوع انقلاب داشته‌اند، امری است که نمی‌توانیم هیچگاه حتی با میزانی از احتمال هم بدان پاسخ دهیم. آری! البته هر کس می‌تواند چیستی تاثیرات هریک از جنبش‌ها و جریانات اعتراضی را، به حسب امیال و گرایشات خود اعلام کند لیکن این اعلام‌کردن‌ها هیچ مناطی ندارد! خیلی ساده و صریح، ما امکانات لازم نظری برای تعیین نه دقیق، که حتّی تقریبی آن تاثیرات را هم در عرصة علوم اجتماعی نداریم. نظریه‌های ما در هر سه حوزه بزرگ جامعه‌شناسی، اقتصاد، و علوم سیاسی ـــ و گرایش‌های زیر‌مجموعه هر یک از آنها ـــ تاکنون نتوانسته‌اند آن چنان بلحاظ مفهومی دقیق و ریزبین شوند که بتوانند مقدار و نحوة تاثیرگذاری هر یک از جنبش‌های اعتراضی بر انقلابی که سالها بعد واقع می‌شود را حتّی تقریباً تعیین کنند.

از این ناتوانی مفهومی‌ـ‌نظری که عبور کنیم تازه نوبت به مقوله‌ای موسوم به ”آثار و نتایج قصدناشده“ می‌رسیم. این یعنی، اکثریت یا جمیع فعل و فعالیت‌های اجتماعی ما انسانها آثار و تبعاتی نیز دارد که ما انسانها از آن فعل و فعالیت‌ها قصد و اراده نکرده بودیم. این آثار و نتایج محصول تلاقی یا تضارب آن فعل و فعالیتها و انسانهایی است که مخاطب آن فعل و فعالیت‌ها هستند. و نظر به اینکه ما تاکنون نتوانسته‌ایم نظمی تقریبی و یا نسبی در محصول آن تلاقی یا مصاف مشاهده کنیم نتوانسته‌ایم دست به نظریه‌سازی بزنیم تا شاید بتواند تلاقی‌ها و مصاف‌های از این نوع را پیش‌بینی کند. لبّ لباب سخن اینکه، ما در این زمینه هیچگونه نظریه‌ای نداریم تا بتوانیم آثار و نتایج فعل و فعالیت‌های اعتراضی خود را تبیین و پیش‌بینی کنیم. اگر از این موانع بنیانیِ مفهومی‌ـ‌نظری صرف‌نظر کنیم با این معضلة ابتدایی‌تر مواجه می‌شویم که بطور مصداقی ما چه اطلاعی از تاثیر یکایک جنبش‌های اعتراضی از کودتای 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357 بر انقلاب اسلامی داریم؟

نه توانایی نظری‌ـمفهومی ما این امکان را فراهم می‌سازد که بتوانیم سر از میزان و چگونگی آن تاثیرات درآوریم. و نه مصداقاً شواهدی تاریخی دراختیار داریم تا از تاثیر یکایک آن اعتراضات بر انقلاب اسلامی خبردار شویم. البته در موارد معدودی، نوادری از فعالان و مبارزان از تاثیر فی‌المثل برخورد سرکوب‌گرایانه رژیم شاه با سران نهضت آزادی ایران ـــ نهضتی خشونت‌گریز، قانون‌پذیر، و متعهد به قانون اساسی کشور ـــ و یا از برخورد رژیم شاه و معترضان در 15 خرداد 1342 سخنی جسته‌وگریخته گفته‌اند. لیکن آیا می‌توان این موارد معدود و نادر را به عموم فعالانی که نقش قابل توجهی در انقلاب اسلامی داشتند تعمیم داد و اگر می‌توان، چقدر؟ ملاحظه می‌شود که ما در برهوتی از بی‌اطلاعی مفهومی‌ـ‌نظری و هم شواهد تاریخیِ تجربی بسر می‌بریم؟



-اعتراضات متعدد و متنوعی در دوران پهلوی در جامعه ایران شکل گرفته است، به نظر شما انقلاب اسلامی بر پایه چه اعتراض‌هایی شروع شده و بوقوع می‌پیوندد؟ بعد از انقلاب اسلامی آیا کماکان زمینه های اعتراضی سابق وجود دارد یا خیر و بطور کلی نارضایتی‌ها و اعتراضات دوران پهلوی، در دوره جمهوری اسلامی ایران چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟

این سؤال هم حاوی چندین سؤال است. نخستین سؤال اینست که انقلاب اسلامی بر پایۀ چه اعتراض‌هایی شروع شده و بوقوع می پیوندد؟ اگر نشریات و اظهارات سازمانهای مبارز مخفی، نیمه مخفی و غیر مخفی سالهای بعد از کودتای سیا در 28 مرداد 32 تا سالهای دهۀ پنجاه را مرور کنیم آنگاه به روشنی می‌توان جویبارهای باریکی که منتهی به شعارهای بزرگ و فراگیر انقلاب شده است را رؤیت کنیم. علاوه بر سازمانهای بزرگ و کوچک، مهم است که سخنرانیها و اعلامیه‌های شخصیت‌هایی چون امام خمینی و مجاهد بصیر آقا سید محمود طالقانی و مرحوم منتظری را نیز بدقت بررسی کنیم. از دل این مجموعه از تجلّیاتِ آمال و امیال ملّت ایران، چند موضوع محوری بیرون می‌آید.

یکی از برجسته‌ترین این موضوعات محوری انزجار گسترده به حضور سنگین نظامیان آمریکایی در صدر و ذیل نیروهای مسلح ایران بود. برغم تفاوت نظرات و دیدگاهها میان آن سازمانها و آن شخصیت‌های مبارز، احساس انزجار مشترکی نسبت به حضور و نفوذ وسیع نظامیان آمریکایی چشمگیر است. در مجموع، کمتر جریان یا شخصیتی را می‌توان در آن دوران یافت که نسبت به تبعیت و دست‌نشاندگی رژیم شاه از رژیم آمریکا بشدت معترض نباشد. و بدین گونه است که آرمان استقلال، بصورت آرمانی وسیعاً مقبول و مهم تقویم می‌شود. مرور بر همان ادبیات مبارزان، سرچشمه‌های گستردۀ آرمان آزادی را نیز به وضوح چشمگیری آشکار می‌کند.

پس از ضربات کمرشکن ساواک بر سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی در نیمۀ اول دهۀ پنجاه، و تفوق‌یافتن جریان روحانیت مبارز به رهبری امام خمینی در سالهای 56، 57، شعار تشکیل حکومت اسلامی بطور روزافزونی با اقبال گستردۀ تودۀ مردم و بسیاری از شخصیت‌های مبارز پرسابقه مواجه شد. اگر چه این شعار، همچون دو شعار بزرگ دیگر، مورد تفصیل مفهومی و نظری قرار نگرفته بود و نظامات سیاسی و اقتصادی حکومت اسلامی معلوم و مشخص نگردیده بود، لیکن بواسطۀ رواج تبعیض و بهره‌مندی بسیار نابرابر عمومی از امکانات ملّی، و فساد و تجاوز به بیت‌المال از سوی دربار شاهنشاهی و خانواده‌های وابسته به آن، عموم سازمانها و شخصیت‌های مبارز مسلمان از این شعار استقبال کردند. بیفزایم که با توجه به فهم عمومی‌ای که این قبیل شخصیت‌ها و سازمانها از شیوه حکمرانی بشدت ضدفسادیِ ضداشرافیِ ضدتبعیضیِ برابری‌خواهانۀ امیرالمومنین داشتند بر این تصور بودند که حکومت اسلامی بمقدار قابل توجهی از سیاستهای اعمال‌شدة ایشان تبعیت خواهد کرد. منصفانه است اذعان کنم که ما، نسل مبارز انقلابیِ پیشتاز مسلمان، و هم رهبران ما بیش از آن که تصویر روشنی از چگونگی نهادها و نظامات سیاسی و اقتصادی کلان حکومت اسلامی داشته باشیم، تصویر فوق‌العاده دلنشین و روح‌نوازی از حکمرانی عدالتخواهانه و ضداشرافی امیرالمومنین داشتیم. و همین تصویر بود که واژۀ حکومت اسلامی را بر ایمان سایه‌روشن‌وار مفهوم‌سازی و معنی‌دار می‌کرد.

سؤال دوّم مندرج در این سؤال از ”استمرار زمینه‌های اعتراضی“ پس از گام اول انقلاب در 22 بهمن 57 پرسش می‌کند. این سؤال مهمی است: به اعتقاد من، ما باید با این تلقّی بسیار خام از انقلاب وداع کنیم که با فروریختن رژیم شاه و متواری یا بازداشت و حبس و اعدام‌شدن مقامات اعلی و عالیرتبۀ آن رژیم، به یکباره تمام هنجارها و رویه‌ها و سیاست‌های خردوکلان تبعیضیِ اشرافیت‌گرایانۀ فقر و محرومیت‌زایِ رژیم شاه نیز فرو ریختند و محو شدند. اصلاً و ابداً! آن هنجارها و سنّت‌ها و سیاستهای حکمرانی به مقدار بسیار زیادی در رفتار و منش‌ها و بینش‌ها و آمال و امیال کثیری از رجال سیاسیِ جانشین ادامۀ حیات دادند. ظواهر بسیاری و نام و القاب فراوانی، البته تغییر کرد امّا هنجارها و رویه‌های قدیم‌العهدِ عمیقاً تعبیه‌شده در فرهنگ سیاسی و فرهنگ اجتماعی استمرار یافتند. اگر چه امکان دارد برخی از کارشناسان و کارمندان رژیم سابق با همراهی و همکاری برخی از مسئولان باصطلاح انقلابی تعمّدی در حفظ آن رویه‌ها و سیاست‌ها داشته‌اند لیکن بار انتقال و استمرار رویه‌ها و هنجارها عمدتاً بر دوش فرهنگ اجتماعی و سیاسی‌ای قرار داشت که بی‌سروصدا این انتقال بسیار سهمگین و سرنوشت‌ساز را در جان و نگاه و امیال و عادات مقامات تازه نفسِ انقلابی محقّق کرد.

به تدریج که پیچ وخم‌ها و نشیب‌وفرازهای بسیار ظریف عرصۀ سیاستِ بعد از گام اوّل انقلاب خود را آشکار می‌کرد همزمان آن هنجارها و رویه‌های قدیم‌العهدِ تبعیضیِ فقر‌آفرینِ اشرافیِ طبقاتی پرده از رخسار می‌گشود. در این جا فرصت و فضای کافی نیست تا برخی از مصادیق این پرده‌گشایی را بازگو کنم. امّا فرهیختگانِ وطن‌دوست می‌توانند با تأمّل در تاریخنگاری‌های غیر‌سفارشی دریابند که چه هنجارها و رویه‌های رژیم شاه مورد تمسّک قرار گرفتند و چگونه.

به عوض تلاش هوشیارانه و موشکافانه برای شناخت هر چه روشن‌تر هنجارها و رویه‌های شاهنشاهی، و مقابلۀ قاطع با آنها، نظام بسیار تدریجی و بسیار نهانی، آن رویه‌ها و هنجارها را با آب مطهّر دین و دیانت مردم غسل تعمید داد و برای مردم مقبول و موجّه کرد. اگر به همین مقدار هم بسنده شده بود جای شکر بسیار می‌داشت! برای توسیع و تعمیق و تطهیر هنجارها و رویه‌های ضد‌دینی دربار زروزور شاهنشاهی، نظام در گامی فراتر از گذشته خود را مقدس اعلام کرد: ”نظام مقدس است“. بسیاری از منابری که در رژیم شاه یا اکثرا نسبت به آن سکوت اختیار کرده بودند و یا ندرتاً با طعن و طنز و کنایه‌ای به نقد برخی از اعمال و سیاست‌های آن می‌پرداختند اینک به ترویج و تلقین مقدس‌بودن نظام پرداختند. دیری نپایید که درسال‌های بعد، از دل ”نظام مقدس است“، اصل ”نظام جاوید است“ متولّد شد. هنوز این اصل نوظهور محکم و استوار نشده بود که دو اصل مهلک دیگر از تزویج آن دو متولد شد: ”نظام یعنی مقامات نظام“، و ”نظام خطاناپذیر و فساد‌ناپذیر است“. از این چهار اصول بی‌نظیر در تاریخ معاصر ایران و جهان، اصول دوقلوی بسیار ویرانگر دیگری جوانه زدند: ”مقامات و نهادهای نظام مصون از خطا و فسادند“ و ”مقامات و نهادهای نظام نقدناپذیرند“. برآیند و حاصل این اصول پنجگانۀ تدریجاً تلقین‌شده و به ظرافت تشریع‌شده در طی چهل سال، شد نهاد پنهانی دربار زروزوروتزویز. و ظهورات آن شد تکاثر هر چه بیشتر ثروت و قدرت توسط مقامات، غارت افسارگسیخته از بیت‌المال، معافیت مقامات از تعقیب قضایی، تبعیض در بهره‌مندی از امکانات و منابع ملّی، و رواج هر چه گستردۀ اشرافیگری و فقر و محرومیت. سنگ بنای این اصول دردوران دولت سازندگی گذاشته شد و در دوران دولت لیبرال‌سازی سیاست بی‌هیچ نقد و جرحی تداوم یافت. با این مقدمات، اینک می‌توان به سؤال فوق پاسخ داد: زمینه‌های اعتراضی در عرصه‌های فساد اقتصادی و فساد سیاسی و تبعیضها نه تنها رویهمرفته استمرار یافت که با دولت آقای شیخ حسن روحانی ابعاد بسیار گسترده‌تری یافت بطوری که نارضایتی عمومی از وضعیت معیشت در میان اقشار وسیعی را دامن زد.



چه بسترها و زمینه‌هایی بعد از انقلاب اسلامی، وقوع اعتراضات و جنبش‌های اعتراضی را تمهید کردند؟

باید در سطحی بسیار کلان از اَبَربینش‌ها و اَبَرسیاست‌هایی سراغ گرفت که محوری‌ترین آرمان انقلاب برای مردم ـــ همان آرمان عدالت و رفع تبعیض‌ها و نابرابری‌های کلان و اشرافیگری در سطوح مختلف ـــ را لگدمال کرد. جمهوریت/مردم‌سالاری و آزادی شاهبال‌هایی بودند برای تحقّق این ملموس‌ترین آرمان مردم. امّا با اخذ و تلقین تدریجی اَبَربینش‌ها و اَبَرسیاست‌هایِ ذیل، جمهوریت/مردم‌سالاری و آزادی مستمراً سرکوب شد. و نتیجتاً، مردمی‌ترین آرمان انقلاب مورد نه بی‌اعتنایی که مورد تعدّی و تجاوز گسترده قرار گرفت. در اینجا لازم می‌بینم در گام اول آن ابربینش‌ها و ابرسیاست‌ها را اعلام و در گام دوم آثار و نتایج آنها را به اختصار تشریح کنم.

1- ابربینش راهبردیِ نظام مقدس است.

2- ابربینش راهبردیِ نظام یعنی مقامات نظام.

3- ابربینش مقامات نظام مقدس‌اند.

4-ابرسیاست مصونیت مقامات نظام از نقد و نیز تعقیب قضایی.

5- ابرسیاست راهبردی پنهانکاری.

6- ابربینش راهبردی صغارت‌پذیری(همان ولایت‌پذیری) مردم.

7- ابرسیاست راهبردی تضعیف منظم و مستمر جمهوریت و مردم‌سالاری، و کاهش فزایندۀ قدرت سیاسی مردم توسط مقامات قدرتمند نظام.

8- ابرسیاست راهبردی پیوند اعتبار و قدرت و امنیت نظام به اعتبار و قدرت و امنیت مسئولان سطوح بالای نظام و خانواده‌های ایشان و در نتیجه، پنهان‌سازی و لاپوشانی مداوم فساد و مفسدان نظام و، به تبع، بیزار و متنفرکردن عموم مردم از عرصۀ سیاست و از نظام.

9- ابرسیاست راهبردی امنیت را عمدتاً در قدرت نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و قضایی دیدن.

10- ابرسیاست راهبردی منظم و مستمر تبعیض در بهره‌مندی از مواهب و امکانات ملّی.

11- ابرسیاست راهبردی هماهنگ در اختفای هر چه بیشتر اطلاعاتی که انتشار آنها لازمۀ مقبولیت و مشروعیت هر چه گسترده‌تر نظام است. این ابرسیاست به آرامی و بسیار تدریجی امنیت را نرم‌افزارانه از درون فرسوده و نابود می‌کند.

12- اَبَرسیاست معافیت تعداد قابل توجهی از نهادهای اقتصادی، تجاری، مالی، و رسانه‌ایی بسیار بزرگ از هر نوع حسابرسی و نظارت نهادهای عمومی و رسانه‌ای.

13- اَبَرسیاست راهبردی نهاد قضایی را تابع مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و جناحی کردن و آن را تبدیل به ابزاری در خدمت دربار زرو زوروتزویز نمودن.

بیشتر این اَبَربینش‌ها و اَبَرسیاستها را در مقالات و یادداشتها و مصاحبه‌های متعدد در سالیان گذشته تشریح کرده‌ام و در اینجا مجال بازگویی مکرّر آنها را ندارم. بنابراین تنها به تحلیل مختصر آثار و نتایج مجموعۀ آنها با تأکید بر اوضاع آرمان عدالت در حکمرانی این چهل و اندی سال می‌پردازم.

روشن است که عدالت ملموس‌ترین و مهمترین شعار برای عموم مردم در جریان انقلاب بوده است. امروز نیز برای عموم مردم این شعار کماکان محسوس‌ترین و مهمترین شعار است. آری! برای قشر فعالان سیاسی و نخبگان و تحصیل‌کردگان، آرمان‌های آزادی و استقلال جایگاه ویژه‌تری دارد. فلذا باید سؤال کنیم پس از برداشتن گام اول انقلاب در بهمن 1357 چه اقداماتی در این چهل و اندی سال برای توزیع هر چه عادلانه‌تر ثروت و قدرت و نیز اطلاعات انجام شده است؟ صادقانه از خود سؤال کنیم نهادهای بالادستیِ قانونگذار و سیاستگذار و، بالاتر از آن، اعضای نهادهایی همچون شورای نگهبان، مجمع مصلحت نظام، و مجلس خبرگان رهبری چه میزان قلباً و وجوداً به عدالت به معنایی موسّع و کلّی توجه داشته‌اند؟ آیا نمی‌توان از تصمیمات و سیاست‌های این نهادها و حتّی اظهارات آنها در این چهل سال به روشنی دریافت که عدالت نه به منزلۀ سیاست‌های قانونی و اجرایی که حتّی به معنای رویکردی و نگرشی هم موضوعیتی نزد عموم اعضای آن نهادها نداشته است؟

روشن است که ما در این چهل سال نه تنها هیچ گامی در راه تحقّق آرمان عدالت برنداشته‌ایم که فاجعه‌بارتر، در این ایام هنوز غارتی سنگین از بیت‌المال در خاطره‌ها کهنه نشده که مورد دیگری از اختلاس‌های رانتی برملا می‌شود. ما در این چهل سال چه کرده‌ایم و چه راهی طی کرده‌ایم که عموم مردم، حتی معتقدترین و خوش بین ترینِ به نظام و مسئولان عالیرتبۀ نظام، پیوسته منتظر خبر جدیدی از غارت و چپاول بیت‌المال هستند؟

فضای سیاسی مقامات عموماً بگونه‌ای است که کارگران، معلمان، پرستاران و سایر اقشار زحمتکش اساساً حقّ تجمع و اعتراض و مطالبۀ حقوقی را ندارند، ولو دستمزد بسیار ناعادلانة پایین‌تر از خط فقرِ ماهیانه‌شان و نیز بیمه‌های توافق‌شده‌شان ماه‌ها باشد که به تعویق افتاده باشد. و لذاست که برای احقاق همان ابتدایی‌ترین حقوق قراردادشدة بسیار ناعادلانه ترسان و لرزان پا به عرصۀ تجمع عمومی می‌گذاردند و پیش از هر اعلام و شعاری، فریاد می‌زنند: ”مرگ بر ضد ولایت فقیه“، و سپس تکبیر می‌گویند و اگر فرصت یابند بعضاً زیارت عاشورا هم می‌خوانند. حیاتی است از خود سؤال کنیم: چرا ترسان و لرزان؟ چرا تکبیر و زیارت عاشورا؟ چرا شعار حمایت از ولایت فقیه؟ به راستی چرا مطلقاً هیچ نهاد قانونی برای رسیدگی به حقوق اقشار زحمتکش محروم در عرصۀ حکمرانی جمهوری اسلامی وجود ندارد. و با رویه های فعلی نمی‌تواند وجود داشته ‌باشد.

ضروری است ریشه‌ها و انگیزه‌های توسل و اختفا زیر شعار ولایت فقیه و شعائر دینی بدرستی اندیشیده و فهم و تدبیر شود. روشن نیست که این قبیل توسلات به این نوع از شعائر حکومتی و دینی تنها و تنها نشانگر ترس و لرز ولینعمتان محروم انقلاب از ضرب و شتم و بازداشت از طرفی و بی‌قانونی و بی‌پناهی آنها از طرف دیگر است؟ حقیقتاً روشن نیست که این ترس و لرزها و ریاهای اجبارشده و حقوق اجحاف‌شده و سرافکندگی‌های اجتماعی مستمر نزد خانواده و خویشان، و ناکامی‌ها و نومیدی‌های پیوستۀ ساختۀ نظام، روزی ند چندان دور امّا به بهانه‌ای کوچک یا بزرگ، سر باز خواهد کرد و موتور شورش یا قیامی خواهد شد؟ اَبَربینش‌ها و ابرسیاست‌های فوق چنین آثار و نتایجی را حاصل می‌کنند.



-برخی وقایع اخیر ایران را واجد مختصات صورت کاملی از جنبش می‌دانند و برخی نیز عنوان می‌کنند که این وقایع را نمی‌توان ذیل مفهوم جنبش اعتراضی قرار داد. از نظر شما می‌توان مفهوم جنبش اعتراضی یا جنبش اجتماعی را به وقایع اخیر الصاق کرد؟ نهایتا نظر شما دربارة این جریان چیست؟

منشآ این معضلة بحسب ظاهر جامعه‌شناختی‌ـ‌سیاسی، معضله‌ای معرفت‌شناختی است. گویی مفهوم ”جنبش اعتراضی“ دارای ممیّزات خاصِّ کاملاـ‌تعریفشده‌ای است که برای تعیین اینکه پدیداری اجتماعی‌ـ‌سیاسی ”جنبش اعتراضی“ است کافیست آن ممیّزات را بدانیم و سپس بکار برده، مصداق‌یابی کنیم که آیا این یا آن پدیدار واجد آن ممیّزات است یا خیر. در حالیکه فراموش کرده‌ایم و یا تفطّن نیافته‌ایم که مفهوم ”جنبش اعتراضی“، مفهوم کاملاـ‌تعریف‌شده‌ای در میان هیچیک از اصحاب علوم اجتماعی ـــ علوم سیاسی، اقتصاد، و جامعه‌شناسی ـــ نیست. بدین ترتیب است که میان عالمان و، به تبع، روزنامه‌نگاران این تغایر و تعارض رخ می‌نماید که برخی پدیدار مدّنظر را ”جنبش اعتراضی“ می‌دانند و بعضی نه.

در اینجا می‌خواهم پیشنهاد کنم که از ابتدا نسبت به این مسئله بی‌تفاوت شویم! زیرا مسئله‌ای نیست که با مباحثه و مناقشه بر سر مصداق یا مصادیقی بتواند حل شود. این مسئله‌ای مفهومی‌ـ‌نظری است و راه حلّ آن هم نیل به اجماع و توافقی میان اصحاب نظریه‌پرداز علوم اجتماعی است، که شاید رخ دهد و شاید هم نه. در این عرصه، همچون در عرصه‌های مشابه در علوم طبیعی و علوم انسانی، هیچکس هیچ سخن قطعی‌ای نمی‌تواند بگوید. بدین ترتیب، خواه بی‌تفاوت شویم و خواه نه، این معارضه و مناقشه بنیانا عقیم و بی‌حاصل است.

می‌ماند این که پس در قبال این پدیدار چه کنیم؟ خیلی ساده، دربارة آن پدیدار اجتماعی‌ـ‌سیاسی تامّل و اندیشه کنیم، دربارة علل پیدایش آن، دربارة قشر یا اقشاری که پدیده‌آورندة آن هستند، دربارة کمّیت پدیدآورندگان، دربارة خاستگاه‌های اجتماعی و سیاسی متنوع پدیدآورندگان آن، دربارة اهداف اعلام‌شده و اعلام‌نشدة آنها، دربارة شعارهای‌شان، دربارة رفتار سیاسی‌شان، دربارة حامیان و مخالفان داخلی آنها، دربارة حامیان و مخالفان خارجی آنها، دربارة شباهت یا ناشباهت‌های آن با پدیدارهای ظاهرا مشابه در گذشتة اخیر، و هکذا. واضح است که دربارة این مقولات میتوان و، به نظر من، مهم است که پژوهش و تآمل شود. و البته که نظرات و تحلیل‌ها در این زمینه‌ها متغایر و متعارض خواهند بود، تغایرات و تعارضاتی که هیچ گریزی هم از آنها وجود ندارد.

امّا دربارة این اعتراضات بسیار خشونت‌آمیزِ خشونت‌انگیز چه می‌توان گفت؟ با توجه به اخبار و اطلاعات متنوع و متفرقی که در این چندین هفته بدستم رسیده بدین نتیجه رسیده‌ام که این جریان هیچ رهبریِ شناخته‌شدة وطنیِ موجّهی نداشته بمقدار بسیار زیادی متکی یا وابسته به حمایت سیطره‌طلبان آمریکایی‌ـ‌اروپایی و رسانه‌های آنهاست. فعالیت‌های این جریان هیچ نسبت یا شباهتی با مبارزات مدنی و موجّه سیاسی یکصدسالة گذشته که بنده می‌شناسم، ندارد. شعارهای ”زن، زندگی، آزادی“ معنای محصّل خاصّی برایم ندارد. ابدا نمی‌فهمم با شعار ”زن“، قرار است مشخصا چه امور و چه اقدامات و چه اوضاعی برای زنان رقم بخورد. ایضا، دربارة ”زندگی“ و نیز ”آزادی“ بناست چه اوضاعی شکل بگیرد و چه کلان‌سیاست‌هایی تعقیب و محقّق شود. باید این مقدار برای اهل اندیشه روشن باشد که این سه واژه، بدون هیچگونه تفصیل و تبیینی، هیچ دلالت خاص و جهت‌داری ندارند و هر کس می‌تواند وفق میل و فهم و آرزوهای خود آنها را مفهوم‌سازی کرده گرانبار از معنی و ارزش و جهت کند. در مجموع، در صورتی که این جریان را از طرفی منبعث از بذرافشانی‌ها و حمایت‌های بنگاه‌های سیطره‌طلبِ تجاوزکارِ غارتگرِ طغیانیِ آمریکایی ندانیم و از طرفی دیگر، بتوانیم برای آن استقلال و اصالتی میهنی و بومی قائل شویم باید تصریح کنم این گونه شعارسازی و این گونه فعالیتها و تجمعات عمدتا راه را برای هرگونهفرجامی چهارطاق خواهد گشود. و این همان فرجامی است که سخت دلخواه و مطلوب سرویس‌های ضدملّیِ ضددموکراتیکِ ضداستقلالیِ ضدمردمیِ آمریکایی است.

با این اوصاف، باید اضافه کنم که با توجه به رفتار فعالان و عاملان این جریانِ هرج‌ومرج‌آفرینِ خشونت‌طلبِ خشمگین، هم این آشفتگی و خشم برایم قابل فهم و تبیین است و هم آن خشونت ویرانگر. باید صادقانه اعتراف کنم که هر قدر هم که این آشوب و اغتشاش را ویرانگر اهداف متعالی برای میهنم بدانم و هر قدر از انواع حمایتهای آمریکاییان و اروپاییان از آن بشدت بیمناک و بل منزجر و معترض باشم نمی‌توانم انکار کنم که این خشم و خروش نوجوانان و جوانان بمقدار قابل توجهی معلول سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های فراگیر و متراکم معیشتی، توهین و تحقیرهای ضمنی یا صریح اجتماعی، و یآس و نومیدی از آینده‌ای رویهمرفته آرامش‌بخش و روشن می‌باشد. سوال اینست: از جوانی که از طرفی در خانوادة خود مدام مشکلات معیشتی و مالی را می‌بیند و می‌چشد و سرشکستگی نان‌آور خانواده و بیکاری برادر و خواهرش، و آه و اشک و نفرین‌های مادرش را می‌شنود. و از طرفی دیگر، مدام نبود امکان قانونی هر نوع تجمع آرام و اعتراضی را در سرتاسر کشور می‌شنود و بعضا در جریان آن قرار می‌گیرد. و گهگاه ضرب و شتم و سروکلّة شکسته و بازداشت برخی از تجمع‌کنندگان اعتراضی صلح‌آمیزِ کاملا غیرسیاسی را می‌شنود و می‌خواند. و هر از چندگاهی هم غارتگری برخی از مقامات و هم کاخهای برافراشتة بسیاری از آنها را می‌شنود یا می‌خواند، چگونه میتوان انتظار داشت که هم امیدوار به آینده باشد و هم میهن‌دوست، و هم باطمآنینه و پختگی سیاسی گام‌های سنجیده بردارد، و هم هنگام اعتراض، بعوض هتّاکی و فحّاشی چاله‌میدانی، در کمال متانت حقوق تضییع‌شدة خود را مطالبه کند؟؟

این تحلیل را نباید توجیهی برای قتل و خسارت به اموال عمومی و خصوصی، و ضرب و شتمی که آن جوانان بعضا مرتکب می‌شوند، دانست. اصلا و ابدا! بلکه تلاشم اینست که اولا، این نکتة بسیار حیاتی و ظریف دیده شود که این مجموعه رفتارها در خلآ تقویم و تحقّق پیدا نمی‌کنند. ثانیا، تمهیدکنندگان اولیة این رفتارهای نابهنجار و اغتشاشی بدرستی دیده شوند. اگر آن رفتار مخرّب و خشمگینانه و نسنجیدة جوانان را می‌بینیم و بدرستی محکوم می‌کنیم یادمان باشد که بسیاری از مقامات نظام هم دانسته یا نادانسته با اخذ و اتخاذ آن ابربینش‌ها و ابرسیاست‌های ویرانگر که شرحش در بالا گذشت، زمینه‌ساز و محرّک این آشوب و آشفتگی چند ماهة مملکت بوده‌اند. اگر قلب زنده‌ای داریم که در آن انصاف و جوانمردی و میهن‌دوستی می‌تپد ضروری است اولا آن اَبربینش‌ها و اَبَرسیاست‌ها را طرد کنیم و ثانیا مقاماتی که نقشی در آن غارتها و تحقیرها و صغارت‌پذیری‌ها و ایجاد دربار زروزوروتزویر داشته‌اند بدرستی محکوم، محاکمه، و مجازات کنیم.

بار خدایا! بارها پیشتر گفته‌ام: بدون یک خانه تکانیِ اساسیِ نظام و ابربینش‌ها و ابرسیاست‌هایش، نظام در مسیر ایجاد آتشفشان‌های ایمان‌سوزانة براندازانة خونریزانة ایران‌سوزی به نفع مستکبران جهانخوار آمریکایی‌ـ‌اروپایی گام برمی‌دارد.





”و ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب“(سورة مبارکة هود: 88).

دوشنبه 7 آذر 1401

انتشار مطلب فوق فقط با ذکر نام ماخذ مجاز است.