2019-06-26

«نولیبرالیسم» عامل تنهایی و انزواست، چیزیکه جامعه را متلاشی می‌کند




ترجمه: فروغ کتوئی‌زاده و علی کوچک پوریان

اپیدمی بیماری‌های روانی روح و جسم میلیون‌ها نفر را درهم می‌شکند. موعد آن رسیده که از خود بپرسیم «به کدامین سو شتابانیم و چرا؟»

آیا می­‌توان اتهامی سنگین­‌تر از شیوعِ همه‌‌گیر بیماری‌­های روانی به یک سیستم نسبت داد؟ با این حال، طاعونِ اضطراب، استرس، افسردگی، فوبیای اجتماعی، اختلالات تغذیه، خودآزاری، و تنهایی و انزوا همه‌روزه مردم را در سراسر جهان به کام مرگ می‌کشاند. جدیدترین آمارِ فاجعه‌بار از سلامت روانی کودکان در انگلستان خبر از بحرانی جهانی می‌­دهد.

دلایل ثانویه‌ی بسیاری برای این بحران وجود دارد، اما به زعمِ من، یک دلیل اصلی و بنیادی همه جا یکسان است: انسان­‌ها، این پستاندارانِ فرااجتماعی که ساختارِ مغزشان بر مبنای واکنش به دیگر انسان­‌ها طراحی و برنامه‌­ریزی شده است به جداافتادگی و فصل دچارند. تغییراتِ اقتصادی و تکنولوژیک در این میان نقش مهمی بازی می‌­کنند، اما ایدئولوژی هم به همین منوال عمل می‌کند. اگرچه سلامتی و تندرستی ما به شکل جدایی‌ناپذیری‌ به زندگی دیگران گره خورده است، دائما به ما گفته می‌­شود که سعادت‌مان را در سودجوییِ رقابتی و فردگراییِ مفرط جستجو کنیم.
هرکس مسئولِ سعادتِ خویش است

در بریتانیا، افرادی که کل عمر خود را در چاردیواری‌- مدرسه، دانشکده، مشروب‌فروشی، و پارلمان- سپری کرده‌اند به ما توصیه می‌کنند که روی پای خود بایستیم و به خود متکی باشیم. فشارِ رقابت در سیستم آموزشی مرتباً شدیدتر می‌­شود و اشتغال مبارزه‌­ای است تا سر حد مرگ میان انبوهی متقاضیِ مستأصل بر سرِ فرصت‌­های شغلیِ همواره کم‌تر. سرپرستان و کارفرمایانِ قشر فقیر و ضعیف جامعه، قصور فردی را منبعث از شرایط اقتصادی می‌دانند. رقابت‌­ها و شوهای بی‌­پایانِ تلویزیونی توقعات و آرزوهایی محال را در قالب فرصت‌های شغلی واقعی ارایه می‌­دهند.

شکافِ اجتماعی با «مصرف­‌گرایی» پر می‌­شود، اما این درمانی برای بیماریِ «انزوا» نیست. بلکه به رقابت‌­های اجتماعی تا بدان جا دامن می‌زند که ما همه چیز را مصرف کرده، شروع می‌­کنیم خود را تکه‌­تکه کردن. رسانه‌­های اجتماعی ما را به‌هم نزدیک و در عین حال از هم دور می­‌کنند. این امکان را برای‌مان مهیا می­‌سازند تا جایگاهِ اجتماعی‌­مان را دقیقاً تعیین کنیم و ببینیم که دیگران همواره دوستان و دنبال­‌کنندگانِ بیش‌تری نسبت به ما دارند.

همان­­‌گونه که ریانون لوسی کوسلِت Rhiannon Lucy Cossslett نویسنده و ژورنالیستِ بریتانیایی، ‌به‌خوبی مستند کرده است، دختران و زنانِ جوان مرتباً عکس‌­های به اشتراک­ گذاشته‌شد‌ه‌­ی خود [در شبکه‌­های اجتماعی] را تغییر می‌دهند تا متناسب‌­تر و خوش­اندام‌­تر به‌نظر برسند. بعضی تلفن‌های همراه با استفاده از «تنظیماتِ زیبایی» خود این کار را بی‌منت برای شما انجام می‌دهند. حال قادرید انگیزه‌‌ای برای خوش‌­اندامیِ خود باشید. به ویران‌­شهرِ پساهابزی خوش آمدید: جنگِ همه علیه خود!

آیا جای تعجب است که در این جهان‌­هایِ درونیِ منزوی که روتوش جایگزین [اثر] تماس شده است، زنان جوان غرق در بیماری‌های روانی باشند؟ یک تحقیقِ جدید در انگلستان نشان می­‌دهد که از هر چهار زنِ بین ۱۶ تا ۲۴ سال حداقل یکی خودزنی کرده است و از هر هشت نفر، یک نفر از اختلالِ استرسی پس از آسیبِ روانی (PSTD) رنج می­‌برد. ۲۶ درصدِ زنانِ گروهِ سنی مذکور دچار اضطراب، افسردگی، فوبیا و اختلال وسواسی جَبری (OCD) هستند. نمونه‌ای از بحرانِ بهداشت جهانی این چنین به نظر می‌رسد.
درد جسمانی – درد اجتماعی

اگر با ‌گسستگی اجتماعی به جدیت پایی شکسته برخورد نمی‌شود به این خاطر است که به آن وقوف نداریم؛ ولی عصب‌شناسان به آن واقفند. مجموعه‌ی شگفت‌آوری از مقالات نشان می‌دهد که «درد اجتماعی» و «درد جسمی» توسط مدارهای عصبی مشابهی پردازش می‌شوند. شاید این مطلب توضیح دهد که چرا توصیف آثار نابودی همبستگی اجتماعی بدون بکارگیری واژگانی که به جراحت و درد فیزیکی دلالت دارند، سخت و دشوار است. ارتباط اجتماعی در انسان همانند سایر پستانداران دردِ جسمانی را کاهش می­دهد. به همین دلیل است که کودکان­مان را هنگامی که به خود آسیب زدند یا از دردی رنج می­برند در آغوش می­گیریم: محبت مسکنی است قوی. مخدرها عذاب جسمی و اندوه جدایی را تسکین می‌دهند و احتمالاً این قضیه ارتباط بین انزوای اجتماعی و اعتیاد به مواد مخدر را تشریح می‌کند.

نشریه‌ی اندام‌شناسی و رفتارPhysiology & Behaviour از نتایجِ آزمایش‌های روشن­گری در ماه گذشته می­‌نویسد: اگر پستانداران اجتماعی را بر سرِ دوراهیِ «درد جسمانی» و «انزوای اجتماعی» قرار دهیم خواهیم دید که آن‌­ها گزینه‌­ی نخست را برمی­‌گزینند. در آزمایشی، میمون­‌های کاپوچین Capuchin که ۲۲ ساعتِ تمام از غذا و ارتباط محروم بودند، پس از آزادی، قبل از رفعِ گرسنگی نخست به هم‌نوعانِ خود پیوستند. براساس چندی از یافته‌ها، کودکانی که بی‌توجهی و غفلت عاطفی را تجربه می‌کنند به نسبت کودکانی که هم از بی‌توجهی عاطفی و هم از خشونت جسمی آزار دیده‌اند از عواقب وخیم‌ترِ مشکلات روانی رنج می‌برند: اگرچه خوفناک است، اما خشونت دربرگیرنده‌ی توجه و تماس است. خودزنی اغلب کوششی است در جهت تسکین غم و اندوه: دلیلی دیگر مبنی بر این‌که درد جسمی به وخامت درد عاطفی نیست. این را می‌­توان از سیستمِ زندان نیز دریافت: سلولِ انفرادی یکی از مؤثرترین روش­های بازجویی و شکنجه­ است.

تشخیص این‌که دلایلِ تکاملیِ درد اجتماعی چه هستند، سخت نیست: شانسِ بقایِ پستاندارانِ اجتماعی زمانی افزایش می‌­یابد که در ارتباط نزدیک و تنگاتنگ با گله و گروهِ خود قرار می­‌گیرند. این حیواناتِ منزوی و مطرود هستند که راحت‌­تر از دیگران طعمه‌­ی شکارچیان شده یا از گرسنگی تلف می­‌شوند. همان‌طور که دردِ جسمانی از ما در برابر آسیب‌­های جسمانی محافظت می­‌کند، دردِ احساسی نیز محافظِ ما در برابرِ آسیب‌­های اجتماعی است. مجبورمان می‌کند مجدداً ارتباط برقرار کنیم که البته بسیاری افراد این امر را تقریباً ناممکن می‌پندارند.

تعجب‌­برانگیز نیست که انزوای اجتماعی اغلب افسردگی­، خودکشی، اضطراب، احساس تهدید‌شدگی و بی‌خوابی را به همراه دارد. حتی کشف دامنه‌‌ی بیماری‌های جسمی که از این امر [انزوای اجتماعی] متأثر یا تشدید شده غافلگیر‌کننده‌تر است: زوالِ عقل، فشارِ خون، بیماری­‌های قلبی-عروقی، سکته­‌های مغزی، کاهشِ توان مقاومتِ بدن در برابر بیماری­‌های ویروسی و حتی تصادفات در افراد مبتلا به تنهاییِ مزمن رایج‌تر است. تأثیرِ تنهایی بر سلامت جسمی تنها با مصرفِ ۱۵ نخ سیگار در روز قابل مقایسه است و خطرِ مرگِ قبل از موعد را تا ۲۶ درصد افزایش می­‌دهد. این مسأله تا قسمتی به این دلیل است که تنهایی باعثِ افزایشِ ترشحِ هورمون استرس (کورتیزول) شده و سیستم ایمنی را سرکوب می‌کند.

آزمایش‌هایی که هم روی انسان‌­ها و هم روی حیوانات انجام شده است روشن می­‌کند که دلیلِ پرخوریِ احساسی Comfort Eating، یا اصطلاحاً Emotional Eating چیست: انزوا باعثِ کاهشِ کنترل تکانه یا Impulse Control شده و نهایتاً به چاقی منجر می­‌شود. از آن‌جا که احتمال می‌رود افرادی که در قعرِ نردبان اجتماعی- اقتصادی هستند از انزوا و تنهایی بیش‌تری رنج ببرند، این قضیه می‌تواند یکی از علل موجود مبنی بر ارتباط محکم میان جایگاه اقتصادی فرودست و چاقی را تبیین کند.

مشخصاً این‌جا چیزی کار نمی­کند، چیزی معیوب است، چیزی به‌مراتب مهم‌­تر از آن‌چه ما عموماً برایش سرودست می‌شکنیم. چرا در این جنونِ جهان‌خوارِ خودتحلیل‌برنده که تخریب محیط‌زیست و بی‌هویتی اجتماعی و دردهای غیر قابل تحمل را در پی دارد مشارکت می‌کنیم؟ آیا چنین سؤالی نباید لب‌های همه را در عرصه‌ی زندگی عمومی بسوزاند؟

فعالین و سازمان­‌های خیریه‌­ای وجود دارند که با توسعه و پیشرفتِ این جریان مقابله می‌­کنند. من با تعدادی از آن­ها در «پروژه­‌ی تنهایی»­ام همکاری خواهم داشت. اما به ازای هر انسانی که آن­‌ها جذب می­‌کنند، انسان‌های دیگری به بحران مذکور اضافه شده و از دست می­‌روند.

این بحران فقط نیازمند واکنشی سیاست‌­پردازانه نیست. همتی به مراتب بسیار گسترده‌­تر می­‌طلبد: ارزیابیِ مجددِ کل یک جهان‌بینیِ. از بین تمامِ فکر و خیا‌ل­هایی که در این باره از ذهنِ انسان می‌­گذرد، تصورِ این‌که ما به تنهایی از عهده­‌ی این بحران/دوران برآییم، پوچ‌­ترین و شاید خطرناک­‌ترین تصورِ ممکن باشد.

یا با هم می‌­مانیم یا با هم سقوط می‌­کنیم!

منبع: سایت اقتصاد سیاسی

برای مطالعه اصل مقاله به زبان انگلیسی اینجا را کلیک کنید

انتشار مطلب فوق فقط با ذکر نام ماخذ مجاز است.