2019-01-10

طوفان نوح در کنار ما - بخش دو فصل دوم



برونفکنی ، ازدید جامعه شناختی
زندگی به هزینه دیگران


از برونفکنی صحبت کردن به معنای آن است که، با زبان اقتصاددانان صحبت کنیم. چیزی که از ابتدا نباید ضرری داشته باشد که با توجه به استدلال های اقتصادی جاری حاکم و عقلانیت اقتصادی[مطرح] در مباحث عمومی، در مورد مقولات اجتماعی "متناسب" و "ممکن"،" با اهمیت" و "عقلانی"، با زبان اقتصادی صحبت کنیم. اصل برونفکنی در علم اقتصاد از خیلی قبل جریان دارد؛ آنموقع به عنوان « اثرات بیرونی» Externen Effekte ویا «برونفکنده شده» Externalitäten بکار می رفت. مبنای نظر خیلی ساده است: مربوط می شود به اثرات بیرونی عملکردهای اقتصادی که در محاسبات وتصمیمات عمل کننده نقشی بازی نمی کند. [در اینجا]منظور از عمل کننده، معمولا بنگاههای اقتصادی مد نظر هستند که شاخص مهمترین عناصر اقتصادی بازارند. در واقع ولی، هر بازیگر بازار می تواند با عملکردش اثرات بیرونی را باعث گردد.

مثال کلاسیک برای اثرات منفی بیرونی حاصل از عملکرد بنگاههای اقتصادی، منشاء در میدان اقتصاد زیست محیطی دارد. یک بنگاه، فرض کنیم یک چاپخانه بزرگ، در کنارتولید یک کالای مشخص - مثلا چاپ چند هزار جلد کتاب «جوامع برون فکن» - همچنین اثراتی راتولید می کند که در صورتحساب هزینه مصرفی و در نتیجه در قیمت بازار این کالا وارد نمی شود. به عنوان مثال آسیبهای زیست محیطی: شاید فاضلاب تصفیه نشده به رودخانه جاری در نزدیکی محدوده چاپخانه هدایت می شود و یا گازهای خروجی بدون اینکه فیلتر شود وارد هوا می شود. مخارجی که برای تاسیس تصفیه خانه و یا برای مداوای بیماریهای تنفسی برای ساکنین نتیجه شده،جابجا شده - اینها به جای دیگری تحمیل شده وهزینه اش بر دوش دیگران منتقل شده - بی تردیدبر دوش «همه» و یابر«دستان عمومی»[منتقل شده]. بهر حال این هزینه انباشته شده برای تولید، غیر قابل پی گیری است. اینرا نباید خودبنگاه بپردازد و یا در تنظیم قیمت کالای تولید شده در نظر بگیرد. در مثال ما انتشاراتی که چاپ این کتاب را به عهده گرفته می تواند آنرا به اصطلاح زیر قیمت بفروشد، چرا که هزینه تولید آن زیر هزینه واقعی است - چیزی که باعث رضایت مصرف کننده کتاب است، چرا که درانتها با پول کمتر«کتاب» بیشتری بدست آورده.

احتمالا این بنگاه فرضی ما مقدار زیادی هم انرژی مصرف کرده، که تولید این انرژی هم خودش خسارات زیست محیطی بهمراه داشته که در قیمت محاسبه نشده و بنابراین توسط چاپخانه هم به عنوان هزینه نباید در صورتحساب بیاید - همچنانکه هزینه زیست محیطی تولید کاغذ و جوهر چاپ و یا حمل این مواد به بنگاه تولید کننده و همچنین محصولاتی که بنگاههای فروش بکار می برند. و همین جور ادامه دارد و جلو می رود - بدون اینکه اینرا اینجا ادامه دهیم، ممکن است روشن شده باشد : این در هسته عملکردهای اقتصادی است که، هزینه های ایجاد شده توسط این اعمال به طور کامل، و یا بخشی از آن را، ندیده گرفته و یا همچنین پنهان بماند، که در محاسبات عملکرد اقتصادی نباید وارد شود، بلکه به گردن فرد سومی که دخالتی ندارد، میتوان انداخت.

اقتصاددانان نظرشان در مورد اینکه اعتبار این سازوکار از ناتوانی بازار یا ناتوانی دولت است، یکی نیست. تشخیص بعضی نقص بازاراست و راه حل مشکل را در شفاف کردن بیشتر در ارتباط با قیمت واقعی کالاها و خدمات می بینند؛ در مقابل بعضی دیگر کمبود و یا نبود چهارچوب قواعد دولتی را بیان می کنند، اِعمال موثر روشی که، بتواند صاحب مربوطه را مجبور کند، در محاسبات خود هر گونه هزینه های«واقعی» تولید را محاسبه کند. اینگونه و یا آنگونه، ولی بهرحال مشخص می شود که آثار منفی بیرونی عملکردهای اقتصادی باید در یک جایی و یا توسط یک شخصی بالاخره «درون فکنده» بشود: این اثرات به راحتی از بین نمی روند، این اثرات بخودی خود حل نمی شوند و نمی گذارند از تعریفمان خارجشان کنیم، بلکه باید در یک جایی جمع آوری و توسط یک کسی هزینه آن پرداخت شود. به بیان دقیق، درون فکندن خسارات بیرونی مترادف با اعتبار اصل رفع آلودگی است(( اصل رفع آلودگی یکی از سه اصل مربوط به قانون محیط زیست آلمان است-مترجم) هرکس که مسئول ایجاد اثرات بیرونی است، آنهارا بعدا در محاسبات عملیاتی وارد می کند. وگرنه هزینه اثرات بیرونی اجتناب ناپذیر، اجبارا به دیگران تحمیل می شود، که احتمالا شایع ترین نوع آن پرداخت مستقیم توسط موسسات عمومی و بدین وسیله از پول مالیات دهندگان می باشد.

به همان اندازه که منظر علوم اقتصادی - ودر پیوند با آن اقتصاد ویا اقتصاد بازار - برای درک نمونه ساختار جریان برونفکنی( و در همین رابطه ضرورت درون فکنی) روشن کننده است، به همان اندازه هم این چشم انداز خیلی ناقص است. خیلی ناقص دراینکه نهایتا تمرکز میکرواکونومیکی [اقتصاد خُرد] برروی تصمیم فردی دارد. همچنین ناقص است - در بکاربندی ماکرواکونومیکی طرح [اقتصاد کلان] - زیرا تمرکزشان بر مدل بازاری جریان اجتماعی است، چیزی که همواره در نظر گرفته می شود و همه جا کم و بیش به عنوان طرح قابل اجرا مطرح است: انگار که جهان اجتماعی بر اساس اصول بازار عمل می کند و یا اینکه باید خودش را با آن مطابق سازد. برای منظور ما باید این کاربرد از یکطرف گسترش یابد و از طرف دیگر به جلو گام بردارد. چرا که وقتی ساختار و جریان برون فکنی (و درونفکنی) در جوامع در ابعاد جهانی مطرح است، آنوقت تحلیل برپایه میکرواکونومی خیلی مشروط می تواند عقلائی باشد. و اینکه همزمان طبق معمول به توجه به استعاره بازار می انجامد، [درحالی که]تمرکز نگاه تحلیلی بر روی بازیگران بازار، مکانیسم بازار و ارتباطات بازار، واقعا گسترده نیست. بلکه خیلی بیشتربه یک نگرش عمیقِ تاریخیِ صریح و سیستماتیک نیازدارد.

همانطور که قبلا اشاره شد، جوامع برون فکن نتیجه قطعی تاریخی سیستم جهانی سرمایه داری است، که از قرنها قبل خودش را در شکل‌های متفاوت باز تولید کرده است. با این حال، مثل گذشته، استعمار کنونی نشان می دهد که این سیستم جهانی همواره با جابجایی فقر و خشونت از مرکز خود به پیرامون عمل میکرده -از ابتدای «تمدن» مردمان بومی در جزایر دوگانه آمریکا تابه امروز، که دور از ما در مکزیک برای تامین نیازهای اولیه شان به وسیله مواد مخدرمصرفی در اروپا و آمریکای شمالی در جنگند و قربانیانش "آزادانه" می میرند. این تاریخ جهانی برونفکنی، پیوستگی تاریخ جهانی «توسعه نیافتگی» از یک طرف و« توسعه بالا» به تعبیر سی. رایت میلز C Wright Mills جامعه شناس آمریکایی، در طرف دیگر، را تنها با مدل اقتصادی و تحلیل خالص بازار، نمی توان دریافت.

جهت درک جوامع برونفکن مدرن و مشخصات ساختاری و دینامیسم جریان آنها، تحلیل های مدام جامعه شناسانه شده خیلی مناسب تر است. اکنون جامعه شناسی، نزدیک بودن «طبیعی» موضوعیت خاص آن به زندگی اجتماعی و رویدادهای اجتماعی متعصبانه، نه به عنوان پدیده ای عامه پسند و قبل از هر چیز نه به عنوان دانش عمومی قابل دسترس و قابل قبول برای عموم شناخته شده است - یک پیشداوری ، که احتمالا به وسیله فورمولهایی مانند جامعه شناسانه کردن مدام تحلیلها بازهم مجددا تقویت می شود. به این نیز باید توجه شود: یک نگاه جامعه شناسانه بر هر پدیده ای، که برای آن در اینجا اصطلاح جامعه برونفکن باید قرارگیرد، تنها اشاره به تمام ساختارها و مکانیسمهای مشخصی، که برون انباشتگی و پنهان سازی هزینه های اجتماعی را بشکلی در مورد ما اعمال می کنند، ندارد. باید قبل از هر چیز مشخص شود که، برونفکنی چیزی است که با عمل اجتماعی سرو کار دارد: با اعمال روزانه و کاملا طبیعی انسانهای معمولی. برون فکنی یک مسئله مربوط به - نه فقط عملکرد اقتصادی بلکه - عمل اجتماعی و به عنوان پدیده ای، که به همه ما مربوط می باشد، است. و آنهم به این خاطر، که به هزینه های اجتماعی‌ای مربوط است که همه روزه توسط ما ایجاد می گردد. چرا که برون فکنی و جامعه برونفکن بدون عملکرد ما به هیچ عنوان قابل تصور نیست.

حالا منظور دقیقا از «جامعه شناسانه کردن» چیست؟ در متن ما قبل ازهر چیزبه معنای تاکید کردن بر ارتباط کنونی دینامیسم سرمایه داری با بی عدالتی اجتماعی است. ما در یک دنیای مرتبطِ بهم زندگی می کنیم، چه کوچک و چه بزرگ. ما در ارتباطات متنوعی با دیگران قرار داریم؛ گاهی تنگا تنگ تر و گاهی دورتر. این را که چگونه زندگی می کنیم و چه کسی هستیم، روابط اجتماعی تعیین می کند و بدون آن اصلا قابل تصور نیست. آنچه که انجام می دهیم، همیشه بر روی دیگران اثراتی دارد- همچنین هر کاری را که نمی کنیم، بعضی تاثیر مستقیم و بی واسطه دارد بعضی تاثیر غیر مستقیم و با واسطه و بعضی تاثیر کمتر قابل پیگیری. خلاصه کنیم: جامعه جهانی یک دنیای ارتباطات است با تاثیر گذاری متقابل بر هم دیگر. درک حقایق ابتدایی، و جدی گرفتن آنها در نظارت بر جامعه، بیان یک دیدگاه جامعه شناسانه است.
از این زاویه دید چه دیده می شود؟ وابستگی های متقابل و فعل و انفعالات درونی: اینکه ساختار اجتماعی فقط در ارتباط متقابل همه اجزایش موجودیت می یابد- و پیشرفت اجتماعی تنها درهمکاری اجزای جریان ممکن می گردد. پس می توان دید که به عنوان مثال، قدرت در ارتباط متقابل می باشد و در یک رابطه یک جانبه ایجاد نمی شود - که یکی قدرت دارد و دیگری ندارد-، بلکه مواضع متفاوت قدرت بایکدیگردر ارتباط متقابل هستند: اینکه یک نفر می خواهد بر روی دیگری اعمال قدرت کند، تا جایی وتا زمانی ممکن است که آن دیگری در مقابل، آن قدرت را «بپذیرد»، مشخصات رابطه قدرت به اشکال زیر پذیرفته می شود، با انتخاب آزادانه، به خاطر ضرورت و یا به صورت اجباری.

در شرایط مشابه می توان با عینک جامعه شناسی دید که نه تنها ساختارهای اجتماعی بلکه جریانهای اجتماعی هم دو طرف دارد. دینامیسم سرمایه داری هم تشکیل شده ازتاثیر متقابل دو جریان تولید ثروت وتولید فقر:که یکی بوسیله دیگری جریان می یابد. رشد رفاه و افزایش بدبختی دو پیشرفت متقابل هستند- ولی هردو به واقعیت سرمایه داری جهانی تعلق دارند. کسی که از لحاظ جامعه شناسی به جهان نگاه کند، می بیند که ساختارهای اجتماعی بافت رابطه ها است و پیشرفت اجتماعی پویایی رابطه ها است- یکی را بدون دیگری نمی توان درک کرد. جامعه شناسانه فکر کردن به این معناست که آن دیگری را نمی توان از فکر خارج کرد، همیشه باید به هردو و رابطه داخلی بینشان فکر کرد: بین قدرت یکی و ناتوانی دیگری، استفاده اینجا و خسارت آنجا، فرصت برای این و خطربرای یک جای دیگر، زندگی خودمان و زندگی دیگران.

همه این گفته ها هنوز کلی تر از آن هستند که بتوانیم آنهارا به صورت مطمئن در کشوی کلیشه های جامعه شناسی وارد کنیم- و آنجا بگذاریم. با این کتاب اما باید بسیاری از کلیشه های معمول رد شوند. کتاب می خواهد نشان دهد، چیزهایی جامعه شناسانه دیده می شود که، با هم هماهنگ هستند، چونکه به هم مرتبطند. این میخواهد مصورسازد که، در چه رابطه ای دنیای زندگانیها به یکدیگر متکی هستند، دنیای زندگی ما و دنیای زندگانی دیگران و جاهای دیگر. این جستجو میکند هر دورا «ما» را و «دیگران» راکه با یکدیگر در ارتباط قرار دهد. دوباره اینجا به نظر می رسد قویا بدنبال درمان ارتباطات باید بود، و کتاب حاضر برخی درمانهای جامعه شناختی انگیزه را انکار نمی کند. به همان اندازه هم نوای برآمده ی اخلاقی درهم شکسته شده ، که قطعا در نور اعمال اجتماعی - در طول این بخش شما شاید به من حق بدهید(یا باید حق بدهید)- به سختی اجتناب پذیر میگردد - اما توجه اصلی و مرکزی باید روی تحلیل قرار گیرد: یک جامعه شناسی امروزی از جامعه برونفکن. وتا حد ممکن یک تجسم مصوری از روابط مبتنی بر جامعه برون فکنانه، لازم است که فقط با خطوط زمخت رسم نشده، بلکه با خطوط دقیق وظریفی بتواند نقاشی شده باشد، یک چهارچوب مفهومی. همه اینها اینجا برای اولین بار بنا می شود. اما شما باید برای موضوعات جامعه شناسی زنده هنوز یک کمی تحمل داشته باشید.


فصل قبلی
فصل بعدی

تمام حقوق مطلب فوق محفوظ و در اختیار سایت manotoma.de می باشد. برای انتشار این مطلب فقط مجازید از کد زیر برای انتقال مستقیم آن استفاده کنید.
برای دریافت کد و انتقال آن به وب سایت خود، بر روی embed کلید کنید.