2019-05-10

طوفان نوح در کنار ما - بخش چهار فصل چهارم




حق شهروندی و دمکراسی گاز کربنیک
کشتی بخار پر است

دستاورهای آزادی ناشی از جهانی سازی و حق تردد بین المللی به طور رسمی تفکیک شدنی است: بعضی آنرا دارا هستند - و از آن، به هزینه آنهایی که از آن منع شده اند، استفاده می کنند. اینکه فرد اکنون در کدام سوی این حفره تردد جهانی ایستاده است، قبل از هرچیز به مسئله حق شهروندی مربوط است، و در هسته آن وابسته به این است که کجا متولد شده است: در اروپا یا در خاور نزدیک، در ایالات متحده آمریکا یا در غرب آفریقا. دانشمند اسرائیلی در رشته حقوق و علوم سیاسی "آیلت شاچرAyelet Shachar" اینرا به عنوان هدیه سرنوشت نامید، چیزیکه از بدو تولد به عنوان یک امتیاز به یکی اعطا می شود، در حالی که دیگری را از ابتدای تولد در یک موقعیت متضرر قرار میدهد، به عنوان لاتاریِ حق تولد. کسی که در جای درست و در زمان درستی بدنیا می آید، یک برگ لاتاری بزرگ را در شانس زندگی بیرون کشیده است.

در جوامع مدرن، یک چنین ضرر اجباری طبیعتا مورد انتقاد قرارمی گیرد. نابرابری های موروثی جنسی، همچون نژاد و تعلقات اجتماعی -معروفترین دسته بندیهای تبعیض آمیز جنسیت، طبقه و نژاد- را حداقل بر اساس ارزشهای مورد ادعای این جوامع، بر مینای معیارهای سیاسی مبتنی بر برابری حقوقی و تعادل اجتماعی، به چالش می گیرد. ولی برای حق شهروندی که به همان اندازه یک فاکتور اتفاقی ناشی از تولد است، اما این حق مطالبه نمی شود. بلکه دقیقا برعکس آن است: یعنی اینجا وجود و یا عدم حق شهروندی، یک دلیل به رسمیت شناخته شده وبسیار موثر برای تعیین حق وحقوق اجتماعی بهتر و یا بدتراست. کسی که شهروند هلند ویا نیوزلند هست، به همین خاطر - و تنها به همین خاطر- در لاتاری حق تردد جهانی یک برگ برنده را کشیده است، شهروند ارمنستان و یا اتیوپی اما یک برگ پوچ را. مگر که او به ثروتمندان کشورش تعلق داشته باشد بعد ممکن است بتواند یک شهروندی جذابی را بخرد: به عنوان مثال مالتا شهروندی کشورش و در نتیجه شهروندی اروپا را به مبلغ 650000 یورومی فروشد (به علاوه 500000 یورو سرمایه گذاری در مدت یک سال). پس برحسب لاتاری تولد هم بعضی ها برابر تر از دیگرانند.

حق شهروندی، آن نهاد خیلی معروف امکان مشارکت اجتماعی، که در محتوای تمدنی، برای جوامعِ شهروندی ای که با تفسیر خودشان دموکراتیک هستند، در مرکز مفاهیم قراردارد، به طور واضح یک شمشیر دولبه است. جامعه شناس بریتانیایی "توماس ح مارشال Thomas H. Marshall" مهمترین تحلیلگر و مفسر حق شهروندی مدرن، که توسط اوهم وضعیت شهروندی طرح و پیشنهاد شد، بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم و تحت فشار درهم شکستگی تمدن ناسیونال سوسیالیسم، توانمندسازی و شمولیت را به عنوان وجه همراه حق شهروندی تاکید کرده بود - و با نگاه امروز احتمالا بیش از حد تاکید کرده بود. جامعه مدرن دموکرات بر اساس مارشال اینگونه متمایز می شود که برای اعضایش -شهروندانش- یک مجموعه جامعی از حقوق را تضمین کند، از آزادی عقیده و معاهده برای حق تجمع و رای دادن تا حق داشتن آموزش، سلامتی و امنیت اجتماعی.

چیزی را که مارشال قطعا دید، ولی در تحلیلش به طور سیستماتیک پیگیری نکرد، آن سمت دیگر سکه بود: ورود به وضعیت شهروندی واعطای حقوقی اش منتهی می شود به ضرورت محرومیت غیر شهروندان که در خارج محدوده اعتباری شهروندی قرار دارند. به زبان اقتصادی می توان گفت که شهروندی یک کارت عضویتِ کلاسیک است: اعضای باشگاه، در اینجا [یعنی] شهروندان با حق برابر، در استفاده از یک کالای مشخص مجازند ، ولی غیر اعضا می توانند از این استفاده محروم گردند و با همه قواعد محروم هم می شوند. «خوش آمد باشگاهی» شهروندی فقط برای کسی اعتبار دارد که در محدوده باشگاه متولد شده باشد و یا بدون چنین سند تولدی توسط مسئولین باشگاه به عنوان عضو پذیرفته شده باشد. به عنوان مثال در آلمان برای مدت طولانی برای همه ساکنین یک محل در ایالتهای آلمان تولد به عنوان کارت ورود شهروندی به سرزمین آلمانها اعتبار نداشت -برای تمام یک نسل از بچه های «کارگران میهمان» تُرک، در این مورد می توان یک مثنوی سرود.

مثل همیشه: رو به «درون»، دولت های ملی قانونمدار و دارای حقوق اجتماعی درجوامع دموکراسی سرمایه داری، بخصوص در دهه های بعد ازجنگ دوم جهانی، اینرا[حق شهروندی را] به عنوان یک چیدمان نهادی برای رشد فرصت های بهتر زندگی در بخش وسیعی از ملت بکار بردند. اما امروزه بیش از هر چیز همین، چیزیکه هنوزهم وجود دارد[حق شهروندی]، به عنوان یک ابزار موثر برای بستن حقوق اجتماعی جوامع ثروتمند برروی «بیرون» استدلال می شود. بسیار بودند شهروندان دموکراسی های غربی که خودشان -به عنوان اکثریت بسیاربزرگ فاقد مالکیت دریک جامعه مالکیت خصوصی- از ابتدای سرمایه داری مدرن، در درگیری های سیاسی و اجتماعی برای به رسمیت شناختن حقوق قانونی اشان مبارزه می کردند، برای توسعه قدم به قدم -و برای محروم کردن دیگران از دست آورد حقوق کسب شده. جامعه شناس آمریکایی "امانوئل والراشتاین Immanuel Wallerstein" شخصیت اصلی در بخش دوم معرفی تحلیل نظامهای جهانی Weltsystemanalysen*، این پایداری مبارزه درون اجتماعات گروههای محروم برای توسعه دست یابی به بهره وری از حق شهروندی و تلاش موازی برای اینکه این دسترسی را برای گروه دیگر مسدود کنند، را با جنجال ناشی از خروج از یک کشتی شکسته و ورود به یک قایق نجات مقایسه کرد: «آنها مدام آنچنان رفتار می کنند، که گویا میخواهند برای خودشان یک جایی در قایق نجات، به نام تعلق شهروندی، تضمین کنند و گویا همزمان ترس دارند که به وسیله ورود یک نجات جوی دیگر قایق از ظرفیتش خارج شود.»

« قایق پر است»: همیشه این ترس جایگزین شده که «توان دریافت قایق نجاتی به نام تعلق شهروندی» محدود است، حق نسبی جای داشتن در آفتاب، حتی در یک جامعه سرمایه داری دموکراتیزه شده، یک کالای کم یاب است، در نبض سیاسی، به محض آنکه فرد خودش بر روی کشتی دولت رفاه وارد شد، نردبان ورود به حق را پشت سر خود بالا می کشد. در تاریخ حق شهروندی بخاطر ترس از تعداد زیاد، از انبوه کسانی که مدعی حق هستند، همواره فراخوان درخواست بستن راه ورود داده شده است: کسی که یک بار «آن داخل» بوده، میخواهد که این برای خودش بماند؛ کسی که مشمولیت عنوان شهروندی را نهایتا بدست آورد، می خواهد این انحصار را بهر حال حفظ کند. والراشتاین نشان داد، چگونه در دموکراسی سرمایه داری در طول تاریخ ابتدا کارگران بر ضد امتیاز دریافت شهروندی زنان تبلیغ می کردند -و بعد هردو با هم بر ضد «خارجی ها». قشر آسیب پذیر هرچه پرشورتر برای برابری، به عنوان ایده اصلی تغییرات اجتماعی و رفرمهای سیاسی، تلاش کنند به همان اندازه با موانع بزرگتری روبرو می شوند، تا از احقاق خواسته حق برابر برای «همه» و «هرکس» جلوگیری شود- و آنهم نه فقط از جانب حاکمان ودارایان، بلکه همچنین توسط پیشرویانی که بعضا سهمی در آن دارند. تکرار همیشگی وضعیت اقتصادی بر مبنای افتراق، دوگانه کردن گروهبندی های اجتماعی -شهروندان متوسط و کارگران، زن و مرد، سیاه و سفید، بومی و خارجی، متمدن و وحشی- شاهدی بر تلاش پایدار در جوامع سیاسی است، تا احقاق حق را برای گروههای بیشتری از انسانها، محدود کنند و یا ورود این گروهها را همزمان به وضعیت شهروندی کاملا انکار کنند.

اگر در حال حاضر اینجا -نه که فقط ، ولی به طور مشخصی- مردم شرق آلمان برضد به اصطلاح «اسلامی شدن» آن جامعه شهروندی شورش می کنند، با آنکه خودشان یک نسل قبل تربه آن وارد شده اند، ، پس اینها خودشان را با یک عکس العملِ دفاعی تنظیم می کنند که در تاریخ حق شهروندی با عنوان تلاش برای یک «پیوند منحصر به فرد exklusiver Inklusion » معروف است. کمتر پیش آمده چون امروز که رسما بخش وسیعی از جامعه و نمایندگان سیاسی آنها به این اندازه از تصویر خطر «ورود مهاجران به سیستم اجتماعی» ترسیده باشند، هیچ کجای دیگر بین جامعه های شهروندی تقریبا اینچنین «تعامل صفر» در رد احقاق حق «خارجی ها» وجود نداشته است. قبلا مارشال به این توجه داده بود که قبول دیگران به عنوان افراد برابر ونتیجتا به عنوان شهروندان با حقوق مساوی، به درک تعلق به «فرهنگ» اشتراک گذاری مربوط است -و با این مفهوم منظورش قبل از هرچیز نوع بینش ملی مربوط به هر یک از جوامع اروپایی است. امروزه نشان داده می شود که شروط ملی برای قبول حق شهروندی به جای اینکه کاهش یابد، شدیدتر شده. حق شهروندی که در پناه خودش دموکراسی پیشرفته را داشته باشد به هر حال به عنوان ذخایر کم یاب معامله می شود، و بی تردید هرگونه حقوق بشری، که درک سالم انسانی احتمالا آنرا به عنوان یک اولویت منطقی می شناسد، بریده و بیرون انداخته شده است. در جوامع برونفکن اما این آخری رسما موردی نیست: اینجا وقتی صحبت از تعهد به اهداء حق تردد و ورود است، عنوان شهروندی مافوق حقوق بشر قرار می گیرد، و کسانی که تعلق شهروندی ندارند به انسانهای درجه دو تنزل می کنند.

محدود کردن فضای شهروندی در دموکراسی های سرمایه داری غرب، که به طور مستقیم با شیوه های مادی اقتصادی و برونفکنی که در بخش قبل ترسیم شد مستقیماً در ارتباط است، نباید در این جا ناگفته بماند. تاریخدان و دانشمند آمریکایی در رشته علوم سیاسی "تیموتی میتشلTimothy Mitchell" این وابستگی را در طرح تشخیصی جامعه «دموکراسی کربنی» خلاصه کرد: تاریخ حقوق شهروندی ودینامیسم برونفکنی مضاعف مربوط به آن -محافظت در برابر فشار بیگانه و انتقال هزینه به دیگران- تازه آن موقع درک می شود که سیاست اقتصادی دنیای «پیشرفته» در بازی متقابل با سیاست زیست محیطی منحصر به آن فهمیده شود. واینکه امروزه در دنیای شمالی، کسب حقوق بالای اجتماعی شهروندان را به عنوان اثر وجود ثروت مادی آنها ببینیم. ولی این ثروت و همراه آن فضای توزیع مجدد رشدیابنده و امکان‌ ساختاری جذب نادارها به جامعه شهروندی- به طور تنگاتنگ در جوامع اروپایی به نظام انرژی ای خاصی که از قرن 18 تاسیس شده، مربوط است.

بی جهت نیست که در اینجا هنوز هم «ذغال» در زبان عامیانه به عنوان نماد پول، دارایی و رفاه می باشد. با گسترش و تشدید معادن ذغال در اواسط قرن 19 درعرض جغرافیایی ما، تاحدی می شود گفت همه چیز شروع شد، چیزهایی که جامعه برونفکن مدرن را تا امروز تشکیل می دهد: رشد مداوم اقتصادی، طلوع صنایع بزرگ و کارمزدی صنعتی، مبارزه کارگران مزدی برای حقوق اجتماعی و افزایش قدرت سازمانی آنها، رشد رفاه مادی همچنین برای طبقه نادار، جنبش مضاعف تولید انبوه و مصرف انبوه، گسترش فرا طبقاتی شیوه زندگی با مصرف شدید منابع و ایجاد شدید گازهای گلخانه ای. آری وقتی که جایگزینی نفت و گاز به جای ذغال در طول قرن 20 کامل شد این دینامیک کلی اجتماعی تا حدی به قله رانده شد و این به عنوان روغن روان کننده ی اقتصادی، سیاسی واجتماعی برای راهِ زندگی غربیِ صنعتی شده ی سرمایه داریِ دموکرات عمل کرد و دوباره به یک سطح بالاتر و گسترده تری دست یافت: اینکه «طلای سیاه» به طور نامحدود، ارزانتر و قابل حمل تر بود و استخراج آن در مقایسه با ذغال از نظر مکانی خیلی آسانتر می توانست محل استخراج از محل مصرف جدا باشد اینها انقلابی را در جوامع شمالی دنیا و شیوه رفتار زندگی اکثریت وسیعی از مردم ساکن آن ایجاد کرد.

به این صورت حد اکثر بعد از جنگ جهانی دوم جامعه ای پای گرفت که عملا از هر نظر به هر قطره برجهای حفاری و مسیرهای لوله نفت و گاز وابسته بود -در رفاه آنان، در اعمال روزانه شان، در جایگاه پرقدرت شان در سیستم جهانی. چیزی که میتواند سرمایه داری «فسیلی» نامیده شود، یعنی یک سازمان اقتصادی بنا شده بر روی استفاده انبوه از مواد سوختی فسیلی -شامل ذغال سنگ نرم و سخت، نفت و گاز طبیعی- که در همه نهادهای اجتماعی ذوب می شد و از این پس بر همه جوانب زندگی اجتماعی تاثیر می گذاشت. سرمایه داری کربن عمیقا در سر، بدن و قلب انسانها در دنیای شمال نفوذ کرده است. ودر واقع کاملا بر اساس این دلیل ساده، که باز تولید اجتماعی آنها -در آمد شغلی آنها، نیازهای مادی زندگی آنها، همه سبک زندگی روزمره آنها- اکنون دیگر مستقیما به یک شکل معینی از غارت منابع، تولید انرژی و سازمانهای تولیدی وابسته بود. پایه اینکه، در هر صورت علایق مجاز اکثریت بسیار بزرگ مزدبگیران برای یک زندگی بهتر، و یا شاید هم خوب، برای مشارکت سیاسی و همراهی اجتماعی، برای رشد اجتماعی و «یک تکه زندگی خود»، قطعا به آنجا انجامید که سرمایه داری صنعتی غربی «دموکراسی کربنی» بشود. نهایتا این نتیجه یک ائتلاف کاملا بزرگ اجتماعی بود: هرکس می خواست در رشدرفاه مشارکت داشته باشد، می بایستی همچنین به پیشرفت انجام تغییرات مدل بازتولید اجتماعی جدید علاقمند باشد مانند کسی که، در برنامه انتخاباتی اش، استواری دائم و تا حد ممکن پیشرونده ی کامیابیِ اقتصادی را تجویز می کند.

سرمایه داری صنعتی و دموکراسی کربنی به گلخانه جامعه ای تبدیل شده اند که در آن نمونه تولید و مصرف، سبک کار و زندگی، عملکرد و درک روزانه، و آرایش کلی اش بر پایداری تامین ارزان مواد خام و انتقال موثر هزینه های اقتصادی زیست محیطی و اجتماعی [به دوش دیگران]، بنیاد یافته است. می توان ساده تر گفت: اینکه متقاعدکننده خودش به«همچنان به جلو!» متقاعد شده، کل طرح اجتماعی دنیای شمال شده. در جای دیگر طبیعت را غارت کنید، کار ارزان را استفاده کنید، کالا بفروشید و ادعای تنزل زیست محیطی کنید، در سرزمین خود ولی رفاه را افزایش دهید، مصرف انبوه را حمایت کنید، «هوشمند» و «تمیز» تولید کنید و حقوق اجتماعی واگذارگردد. این صورتحساب ساده نهایی جامعه برونفکن است که در طول زمان بهتر و بهتر می شود. آنچنان خوب که در یک زمانی به یک تایید عمومی جهت ترویج این چیدمان کلی سازمانی برسد که درنتیجه آن اینجا همزمان اقتصاد رونق گیرد، دموکراسی جرات عمل بیشتر بیابد و همچنین آسمان بالای رود رور[1] دوباره آبی شود - یک معجزه اجتماعی واقعی. یک «بازی برد برد» سرمایه داری رفاه که اینهم البته منوط به آن است که، برای خودش امکان دسترسی به دنیای خارج را باز نگه دارد، و دسترسی از خارج به دنیای داخل را مسدود کند.

این بهرترتیب یک سازمان برجسته را سرپانگه داشته چون می خواهد این وضعیت موجود جهانی را که منافعش در آن است را برای خود حفظ کند: چه کسی باید جامعه برونفکن را در این رویکرد سرزنش کند؟ یک انگیزش که در عمل، نزد سودبران اصلی در میان سودبران، نزد بنگاههای اقتصادی بزرگ و صاحبان سرمایه در جوامع ثروتمند جهان به شدیدترین شکل فرصت لنگرانداختن داشته. اما این هم به ناگزیر «مردم عادی» کشورهای برونفکن را هم به حرکت درآورد. دموکراسی کربنی مشکل ساختاری سرمایه داری را، مبنی بر نا برابری سیستماتیک شرایط زندگی برای صاحبان سرمایه از یک طرف و کارگران مزدی از طرف دیگر، حل نکرد، او در اساسِ نابرابری فرصتهای زندگی ثروتمندان و فقرا در کشور خود تغییری نداد. ولی او البته استاندارد زندگی اجتماعی کلی و میزان مصرف عمومی را در کشورهای صنعتی ثروتمند و به طور فزاینده ثروتمند شده را به طوری که در قبل ناشناخته و ندانسته بود بالا برد. پس از کجا می تواند ملتهای «توسعه نیافته» مابقی دنیا را نگاه کند وبخواهد یک نظری به تخریب طبیعت که در جریان زمان دیگر نه از در خانه خودش بلکه از جایی در طرف دیگر دنیا انجام شده، بیاندازد - ولی وقتی نخواهد مطلقا نباید هم[نظری بیاندازد].

بهرحال ما همه از آن زمان در یک کشتی نشسته ایم: در یک کشتی بخاری با موتور کربنی، کشتی بخار لوکس بازسازی شده ای با دموکراسی نیابتی، به نام جامعه برونفکن. و ناگهان درمسیر حرکت بزرگ خوشبختی ما قایقهای بادی با باندهای قاچاق ظاهر می شوند[2].


--------------------------------------------------- پاورقی مترجم

*- این اصطلاح در فارسی به نظریه نظامهای جهانی مشهور است که مخالف نظر خود والراشتاین است.او با "نظریه" خواندن رویکرد خود مخالف است و آنرا یک رویکرد اعتراضی می نامد. والراشتاین نقل می کند که: ” I have argued that world-systems analysis is not a theory but a protest against neglected issues and deceptive epistemologies. It is a call for intellectual change, indeed for ’unthinking’ the premises of nineteenth-century social science,“ (Wallerstein, 2000)
خط فاصله ( - ) دراصطلاح «نظام-جهان» والرشتاین مهم است، چونکه یک نظام-جهان ضرورتا نباید تمام کره زمین را در بر بگیرد، بلکه این نام معرف یک واحد نسبتا مستقل است، یعنی یک جهان برای خودش را می سازد.

1- منطقه روهگبیت Ruhrgebiet منطقه ای از آلمان است که در آن تراکم صنعتی بسیار زیاد است و به نظر می رسد در اینجا منظور آنست که آلمانها آلایندگی صنایع خودشان را هرچه بیشتر کم کنند.

2- اشاره به قایقهای بادی مهاجران دارد که روزانه اخبار آن در رسانه ها پخش و خواب ساکنین اروپا را آشفته کرده بود و بسیاری از آنها در دریا غرق شدند. اعتراض آنها نه به عواملی است که به چنان اوضاعی منجر شده که باعث شود گروه های عظیم انسانی با قبول خطرات جانی سرزمین خودشان را ترک کنند، بلکه اعتراض آنها به قاچاقچیان انسان بود که گویا همه تقصیر ها به گردن آنهاست که این فراریان را کمک می کنند تا از آن جهنم بگریزند.


فصل قبلیفصل بعدی

تمام حقوق مطلب فوق محفوظ و در اختیار سایت manotoma.de می باشد. برای انتشار این مطلب فقط مجازید از کد زیر برای انتقال مستقیم آن استفاده کنید.
برای دریافت کد و انتقال آن به وب سایت خود، بر روی embed کلید کنید.